 |
جواد سه شنبه, 1387/09/12 17:07:03
در صورتی که شعر خاصی در ذهن دارید که تداعی کننده خاطره ای شیرین برای شماست در این قسمت وارد کنید. همه ما برخی مواقع اشعاری را می بینیم و به یاد می سپاریم که یادآور احساس و یا حال خاصی است. با ثبت این اشعار در این قسمت به دیگران نیز فرصت سهیم شدن در آن احساس زیبا را دهیم.
|
|
« نمایش همه نظرات »
« نمایش 10 نظر قبلی »
|
 |
ashkyar جمعه, 1388/05/02 11:11:17
دورود می فرستم به همه دوستان امروز سوم اَمِرداد، روز درگذشت شاعر بزرگ معاصر ایران احمد شاملوست. اسم شاملو رو حتماً شنیده اید، آثار او بسیار مشهوره و خیلی از سروده های زیبا و پر معنی او بر سر زبانهاست و اگر بخواهیم در مورد صفات وشخصیت بزرگ این هنرمند بپردازیم صدها صفحه را جای می گیرد. در ضمن باید بگم با افتخار که شاملو شاعر مورد علاقۀ منم هست که اولین بار در سن 15 سالگی با آثار او آشنا شدم.
حالا نگاه بامداد رو در مورد عشق و مرگ که به صوت کوتاه انتخاب کردم رو اینجا می خونیم . با تشکر
زیبا ترین حرفت را بگو و هراس مدار از آن که بگویند ترانه ئی بیهوده می خوانید.- چرا که ترانه ما ترانه بیهودگی نیست چرا که عشق حرفی بیهوده نیست. حتا بگذار آفتاب نیز برنیاید به خاطر فردای ما اگر بر ماش منتنی است؛ چرا که عشق خود فرداست خود همیشه است.
(شبانه)
مرگ من سفری نیست هجرتی است از سرزمینی که دوست نمی داشتم به خاطرِ نامردمانش. خود آیا از چه هنگام این چنین ائین مردمی از دست بنهاده اید؟ پر پرواز ندارم اما دلی دارم و حسرت درناها. و به هنگامی که مرغان مهاجر در دریاچۀ ماهتاب پارو میکشند، خوشا رها کردن و رفتن! خوابی دیگر به مردابی دیگر! خوشا ماندابی دیگر به ساحلی دیگر به دریائی دیگر! خوشا پر کشیدن، خوشا رهائی، خوشا اگر نه رها زیستن مردن به رهائی.
ا.بامداد
|
 |
ashkyar شنبه, 1388/05/17 12:52:42
چندی پیش که داشتم دفتر خاطرات ذهنم رو ورق می زدم به شعری کوتاه زیبایی برخوردم که حیفم اومد اینجا نیاورمش.
اسم این شاعر" کامالا داس" سرشناسترین شاعره هندوستانه که شهرتش نیز به آن سوی مرزهای هندوستان پا فرا گذاشته، شعر کوتاهی است ولی به نظر من بسیار زیباست، زیبا زیبا...
کریشنا، من شعله ورم، شعله ور، شعله ور می سوزم و هیچ از من نمی ماند جز تو.
((سانسکریت (کریشنا) خدای هندوها))
|
 |
ashkyar جمعه, 1388/05/23 12:23:21
همه
لرزش دست و دل ام
از آن بود
که عشق
پناهی گردد
پروازی نه
گریزگاهی گردد.
آی عشق آی عشق
چهره ی آب ات پیدا نیست ا.بامداد
|
 |
ashkyar شنبه, 1388/06/07 12:41:59
حدیث درد من گر کس نگفت افسانه ای کمتر وگر من هم نباشم در جهان دیوانه ای کمتر از آن سیمرغ را در قاف غربت آشیان دادند که شد زین دامگه مشغول آب و دانه ای کمتر کسی عاشق بود که از آتش سوزان نپرهیزد به راه عشق نتوان بودن از پروانه ای کمتر
|
 |
ashkyar شنبه, 1388/06/07 12:43:22
در چمن پروانه ای آمد ولی ننشسته رفت با حریفان قهر بی جای توام آمد به یاد پای سروی جویباری زاری از حد تو برده بود های های گریه در پای توام آمد به یاد
|
 |
ashkyar دوشنبه, 1388/06/16 19:59:32
آن زمانها که از نگاه خسته مرغان دریایی واز سکوت ظلمت شبهای تنهایی وهنگامی که بی او جان من چو موجی از اندوه می شد_ _قطره اشکی دوای درد من بود این زمان آن اشک هم پایان گرفته وان دوای درد بی درمان من هم ماتمی دیگر گرفته آسمان می گرید امشب ساز من می نالد امشب
او خبر دارد که دیگر اشگ من ماتم گرفته "تورج نگهبان"
|
 |
ashkyar دوشنبه, 1388/06/16 20:02:23
یکی از ترانه هایی که پائولوکوئلیو سروده است من ده هزار سال پیش به دنیا آمدم"” روزی، در خیابان، در شهر، پیرمردی را دیدم، نشسته بر زمین، کاسه ی گدایی در پیش، ویولونی در دست، رهگذران باز می ماندند تا بشنوند، پیرمردسکه ها رو می پذیرفت، سپاس می گفت، و آهنگی سر می داد، و داستانی می سرود، که کمابیش چنین بود:
من ده هزار سال پیش به دنیا آمدم و در این دنیا هیچ چیز نیست که قبلاٌ نشناخته باشم
|
 |
ashkyar سه شنبه, 1388/06/17 12:18:12
من گور خویش می کنم اندر خویش چندان که یادت از دل بر خیزد یا اشک ها که ریخت به پایت، باز خواهد به پای یار دگر ریزد!... در انتظار واپسین روزم وز قول رفته، روی نمی پیچم. از حال غیر رنج نبردم سود ز آینده نیز، آه که من هیچم . بگذار ای امید عبث، یک بار بر آستان مرگ نیاز آرم باشد که آن گذشتۀ شیرین را بار دگر به سوی تو باز آرم. ا.بامداد
|
 |
ashkyar سه شنبه, 1388/06/17 12:50:50
و حرمت شکسته شد و دیگر هیچ من خواب دیدم خود به چشم خویش که فریاد برداشته اند یادگاران من هر نفس چه سخت است نفس کشیدن به کنج قفس آه ای زندان بان رهایش کن که فریادش جهانت را بسوزاند...
م.اشکیار
|
 |
ashkyar یکشنبه, 1388/07/05 12:19:39
کوجه بی تو، مهتابشبی، باز از آن کوچه گذشتم، همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم، شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم، شدم آن عاشق دیوانه که بودم در نهانخانة جانم، گل یاد تو، درخشید باغ صد خاطره خندید، عطر صد خاطره پیچید: یادم آم که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم. تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت. من همه، محو تماشای نگاهت. آسمان صاف و شب آرام بخت خندان و زمان رام خوشة ماه فروریخته در آب شاخهها دست برآورده به مهتاب شب و صحرا و گل و سنگ همه دل داده به آواز شباهنگ یادم آید، تو به من گفتی:
- ” از این عشق حذر کن!
لحظهای چند بر این آب نظر کن، آب، آیینة عشق گذران است، تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است، باش فردا، که دلت با دگران است! تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!
با تو گفتم:” حذر از عشق!؟ - ندانم سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم، نتوانم! روز اول، که دل من به تمنای تو پر زد، چون کبوتر، لب بام تو نشستم تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم ...“ باز گفتم که : ” تو صیادی و من آهوی دشتم تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم حذر از عشق ندانم، نتوانم! “ اشکی از شاخه فرو ریخت مرغ شب، نالة تلخی زد و بگریخت ... اشک در چشم تو لرزید، ماه بر عشق تو خندید! یادم آید که : دگر از تو جوابی نشنیدم پای در دامن اندوه کشیدم. نگسستم، نرمیدم. رفت در ظلمت غم، آن شب و شبهای دگر هم، نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم، نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم ...
بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم! شعر جاودانۀ فریدون مشیری
|
 |
ashkyar چهارشنبه, 1388/07/08 17:55:30
هیچ گاه بی تو بودن را برای تجربه ،لمس نکردم
مانند آسمانی که پرواز را به آزمونه ،ننشسته است ! کیانا
|
 |
ashkyar چهارشنبه, 1388/07/15 17:29:39
دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم
دلت را می بویند مبادا شعله ای در آن نهان باشد
روزگار غریبی است نازنین
و عشق را کنار تیرک راه بند تازیانه می زنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
در این بن بست کج و پیچ و سرما آتش را به سوخت بار سرود و شعر فروزان می دارند
به اندیشیدن خطر مکن
روزگار غریبی است نازنین
آن که بر در می کوبد شبا هنگام به کشتن چراغ آمده است نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
آنک قصابان اند بر گذرگاه ها مستقر با کنده و ساتوری خون آلود
روزگار غریبی است نازنین
و تبسم را بر لبها جراحی می کنند و ترانه را بر دهان شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد
کباب قناری بر آتش سوسن و یاس
روزگار غریبی است نازنین
ابلیس پیروز مست سور عزای ما را بر سفره نشسته است خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد ا. بامداد
|
 |
ashkyar سه شنبه, 1388/08/05 12:53:07
مناظره حافظ و صائب و شهریار حافظ:
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
صائب :
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سر ودست و تن و پا را هر آن که چیز می بخشد ز مال خویش می بخشد نه چون حافظ که بخشیده سمرقند و بخارا
شهریار:
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم تمام روح و اجزا را هر آن که چیزمی بخشد به سان مرد می بخشد نه چون صائب که بخشیده سرو دست و تن و پا را سرو دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را
|
 |
ashkyar پنج شنبه, 1388/08/07 12:40:02
از شما عزیزان به خاطر اظهار لطفتون سپاس گزارم. این شوقی که هنگام خوندن این اشعار به شما دست داده از لطافت روح و زیباشناسی شعر در شما را خبر می دهد و من بیش از اینکه از اظهار لطف شما خوشحال بشم از این شادی بلندتون سرشار از ذوق شدم... پاینده باشید.
|
 |
ashkyar شنبه, 1388/08/09 17:48:57
دورود به شما انور عزیز شاید ترک شیرازی همان حافظ باشد؟ شاید. ولی پیش از هر چیز باید گفت که زیبایی بعضی از شعرها به راز گونه بودن آنهاست. ترک شیرازی نماد معشوق در این ابیات است که هر کدام از این خوبان به نوعی حس عاشقانۀ خود را برای او بیان می کنند، که شاید معشوق برای استاد شهریار همان... البته نمی شود ارادت شعرای دل سوخته را نسبت به حضرت حافظ را نیز نادیده گرفت. پیروز باشید
|
 |
ashkyar شنبه, 1388/08/16 20:07:38
ای ساربان ای کاروان لیلای من کجا میبری با بردن لیلای من، جان و دل مرا میبری ای ساربان کجا میروی لیلای من چرا میبری در بستن پیمان ما تنها گواه ما شد خدا تا این جهان پربا بود این عشق ما بماند به جا
تو اکنون زعشقم گریزانی غمم را زچشمم نمی خوانی از این غم چه حالم، نمی دانی پس از تو نمونم برای خدا تو مرگ دلم را ببینو برو چو توفان سختی زشاخه غم، گل هستیم را بچینو برو که هستم، من آن تک درختی که در پای توفان نشسته همه شاخه های وجودش ز خشم طبیعت شکسته ای ساربان ای کاروان لیلای من کجا میبری با بردن لیلای من جان و دل مرا میبری ای ساربان کجا میروی لیلای من چرا میبری ؟
|
 |
ashkyar چهارشنبه, 1388/09/18 01:18:56
من نگویم که بدر دل من گوش کنید بهتر آنست که این قصه فراموش کنید عاشقانرا بگذارید بنالند همه مصلحت نیست که این زمزمه خاموش کنید... ... سخن سوختگان طرح جنون می ریزد عاقلان، گفتۀ عشاق فراموش کنید. از استاد معینی کرمانشاهی
|
 |
ashkyar دوشنبه, 1388/10/14 18:57:21
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
هر کاو شراب فرقت روزی چشیده باشد داند که سخت باشد قطع امیدواران
با ساربان بگویید احوال آب چشمم تابر شتر نبندد محمل به روز باران
بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت گریان چو در قیامت چشم گناهکاران
ای صبح شب نشینان جانم به طاقت امد از بس که دیر ماندی چون شام روزه داران
چندین که بر شمردم از ماجرای عشقت اندوه دل نگفتم الا یک از هزاران
سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل بیرون نمی توان کرد الا به روزگاران
چندت کنم حکایت شرح این قدر کفایت باقی نمی توان گفت الا به غمگساران
سعدی
|
 |
ashkyar شنبه, 1388/11/03 12:00:37
*مرغ سحر* مرغ سحر ناله سر کن داغ مرا تازه تر کن زاه شرر بار این قفس را بر شکن و زیر زبر کن بلبل پر بسته ز کنج قفس در ا نغمه آزادی نوع بشر سرا وز نفسی عرصه این خاک توده را پر شرر کن..پر شرر کن ظلم ظالم, جور صیاد آشیانم, داده بر باد ای خدا ای فلک ای طبیعت شام تاریک ما را سحر کن نو بهار است.. گل ببار است اشک چشمم ژاله بار است این قفس چون دلم تنگ و تار است شعله فکن در قفس ای آه آتشین دست طبیعت گل عمر مرا مچین جانب عاشق نگه ای تازه گل از این بیشتر کن.. بیشتر کن.. بیشتر کن مرغ عاشق شرح حجران مختصر.. مختصر کن
شعر: ملک الشعرا بهار آهنگ : مرتضی نی داوود
|
 |
ashkyar شنبه, 1388/11/17 13:11:27
یار دبستانی من ، با من و همراه منی چوب الف بر سر ما، بغض من و آه منی حک شده اسم من و تو، رو تن این تخته سیاه ترکه بیداد و ستم ، مونده هنوز رو تن ما دشت بی فرهنگی ما هرزه تموم علفاش خوب اگه خوب ؛ بد اگه بد ، مرده دلای آدماش دست من و تو باید این پرده ها رو پاره کنه کی میتونه جز من و تو درد مارو چاره کنه ؟
یار دبستانی من ، با من و همراه منی چوب الف بر سر ما ، بغض من و آه منی حک شده اسم من و تو ، رو تن این تخته سیاه ترکه بیداد و ستم ، مونده هنوز رو تن ما
دشت بی فرهنگی ما هرزه تموم علفاش خوب اگه خوب ؛ بد اگه بد، مرده دلهای آدماش دست من و تو باید این پرده ها رو پاره کنه کی میتونه جز من و تو درد مارو چاره کنه ؟ یار دبستانی من ، با من و همراه منی چوب الف بر سر ما ، بغض من و آه منی حک شده اسم من و تو ، رو تن این تخته سیاه ترکه ی بیداد و ستم ، مونده هنوز رو تن ما
|
 |
ashkyar شنبه, 1388/12/29 18:59:18
آمد نوبهار ، طی شد هجر یار ، مطرب نی بزن ساقی می بیار مطرب نی بزن ساقی می بیار بازا ای رمیده بختِ من ، بوسی ده دلِ مرا مشکن تا از آن لبانِ میگونت ، مِی نوشم به جایِ خون خوردن آمد نوبهار ، طی شد هجر یار ، مطرب نی بزن ساقی من بیار مطرب نی بزن ساقی من بیار خوش بود در پای لاله ، پر کنی هر دم پیاله ، ناله تا به کی ؟ خندان لب شو همچو جامِ می خندان لب شو همچو جامِ می
چون بهار عشرت و طرب ، باشد خزانِ غم ز پی بر سرِ چمن بزن قدم ، می بزن به بانگ چنگ و نی ای گل در چمن بیا با من ، پر کن از گل چمن دامن سر بنهم به روی دامانت ، می نوشم به پای گل ها من خوش بود در پای لاله ، پر کنی هر دم پیاله ، ناله تا به کی ؟ خندان لب شو همچو جامِ می خندان لب شو همچو جامِ می
آمد نوبهار ، طی شد هجر یار ، مطرب نی بزن ساقی می بیار مطرب نی بزن ساقی می بیار از چه روی ز جلوه ی بهار ، ای بهارِ من تو غافلی ؟ روی خود ز عاشقی متاب ،ای صفا اگر که عاقلی آمد نوبهار ، طی شد هجر یار ، مطرب نی بزن ساقی می بیار مطرب نی بزن ساقی می بیار شاعر : اسماعیل نواب صفا
|
 |
ashkyar دوشنبه, 1389/01/23 19:34:33
درود به دوستان عزیز
شعر آفتاب می شود از سروده های زیبای زنده یاد فروغ فرخ زاد است که به سبب عزیز شمردن خاطر هنرمند و خوانندۀ تازه از دست
رفته، "جهان" اینجا میارم.خواننده ای که صداش به نظر من شبیه نداشت و تک بود و این شعر رو هم جهان به زیبایی تمام و با تمام احساس خونده. .یادش گرامی ...
آفتاب می شود
نگاه کن که غم درون دیده ام
چگونه قطره قطره آب می شود
چگونه سایه ی سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب می شود
نگاه کن
تمام هستیم خراب می شود
اشاره ای مرا به کام می کشد
مرا به اوج می برد
مرا به دام می کشد
نگاه کن
تمام آسمان من
پر از شهاب می شود
تو آمدی ز دورها و دورها
ز سرزمین عطر ها و نورها
نشانده ای مرا کنون به زورقی
ز عاج ها ، ز ابرها ، بلورها
مرا ببر امید دلنواز من
ببر به شهر شعر ها و شورها
به راه پر ستاره می کشانی ام
فراتر از ستاره می نشانی ام
نگاه کن
من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان تب شدم
چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل
ستاره چین برکه های شب شدم
چه دور بود پیش از این زمین ما
به این کبود غرفه های آسمان
کنون به گوش من دوباره می رسد
صدای تو
صدای بال برفی فرشتگان
نگاه کن که من کجا رسیده ام
به کهکشان به بیکران ، به جاودان
کنون که آمدیم تا به اوج ها
مرا بشوی با شراب موج ها
مرا بپیچ در حریر بوسه ات
مرا بخواه در شبان دیر پا
مرا دگر رها مکن
مرا از این ستاره ها جدا مکن
نگاه کن که موم شب به راه ما
چگونه قطره قطره آب می شود
صراحی سیاه دیدگان من
به لای لای گرم تو
لبالب از شراب خواب می شود
به روی گاهواره های شعر من
نگاه کن
تو می دمی و آفتاب می شود
|
 |
ashkyar چهارشنبه, 1389/03/05 12:43:19
زلـف بر باد مده تا ندهی بر بادم ناز بـنیاد مـکـن تا نکـنی بـنیادم
می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر سر مکش تا نکشد سر به فلـک فریادم
زلـف را حلقـه مکن تا نکنی دربـندم طره را تاب مده تا ندهی بر بادم
یار بیگانـه مـشو تا نبری از خویشـم غـم اغیار مـخور تا نـکـنی ناشادم
رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گـلـم قد برافراز کـه از سرو کـنی آزادم
شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی ما را یاد هر قوم مـکـن تا نروی از یادم شـهره شـهر مشو تا ننهم سر در کوه شور شیرین منـما تا نـکـنی فرهادم
رحم کن بر من مسکین و به فریادم رس تا بـه خاک در آصـف نرسد فریادم
حافـظ از جور تو حاشا که بگرداند روی مـن از آن روز کـه دربـند توام آزادم
|
 |
ashkyar جمعه, 1389/03/28 22:01:36
شام مهتاب. از ترانه های بسیار زیبا و خاطره انگیزی که برای من یاد آور روزهای دور تلخ و شیرین است
تو اون شام مهتاب کنارم نشستی عجب شاخه گلوار به پایم شکستی قلم زد نگاهت به نقشآفرینی که صورتگری را نبود اینچنینی پریزاد عشق رو مهآسا کشیدی خدا را به شور تماشا کشیدی
تو دونسته بودی چه خوشباورم من شکفتی و گفتی از عشق پرپرم من تا گفتم کی هستی تو گفتی یه بیتاب تا گفتم دلت کو تو گفتی که دریاب قسم خوردی بر ماه که عاشقترینی تو یک جمع عاشق تو صادقترینی همون لحظه ابری رخ ماه رو آشفت به خود گفتم ای وای مبادا دروغ گفت
گذشت روزگاری از اون لحظه ناب که معراج دل بود به درگاه مهتاب در اون درگه عشق چه محتاج نشستم تو هر شام مهتاب به یادت شکستم تو از این شکستن خبر داری یا نه هنوز شور عشق رو به سر داری یا نه
تو دونسته بودی چه خوشباورم من شکفتی و گفتی از عشق پرپرم من تا گفتم کی هستی تو گفتی یه بیتاب تا گفتم دلت کو تو گفتی که دریاب قسم خوردی بر ماه که عاشقترینی تو یک جمع عاشق تو صادقترینی همون لحظه ابری رخ ماه رو آشفت به خود گفتم ای وای مبادا دروغ گفت
هنوز هم تو شبهات اگه ماه رو داری من اون ماه رو دادم به تو یادگاری
هنوز هم تو شبهات اگه ماه رو داری
من اون ماه رو دادم به تو یادگاری
من اون ماه رو دادم به تو یادگاری
من اون ماه رو دادم به تو یادگاری
ترانه سرا: مینا جلایی
|
 |
ashkyar پنج شنبه, 1389/04/31 11:02:54
به رهی دیدم برگ خزان ، پژمرده ز بیداد زمان کز شاخه جدا شد چو ز گلشن رو کرده نهان ، در رهگذرش باد خزان چون پیک بلا بود ای برگِ ستمدیدهء پاییزی ، آخر تو زگلشن ز چه بگریزی روزی تو هماغوش گلی بودی ، دلداده و مدهوش گلی بودی ای عاشق ِ شیدا ، دلدادهء رسوا ، گویمت چرا فسرده ام در گل نه صفایی ، نی بوی وفایی جز ستم زِ وی نبرده ام خار غمش در دل بنشاندم ، در ره او من جان بفشاندم تا شد نو گلِ گلشن و زیب چمن رفت آن گل من از دست ، با خار و خسی پیوست من ماندم و صد خار ستم ، وین پیکر بی جان ای تازه گلِ گلشن ، پژمرده شوی چون من
هر برگ تو افتد به رهی ، پژمرده و لرزان شعر از زنده یاد بیژن ترقی، آهنگ: زنده یاد پرویز یاحقی، دستگاه اصفهان، خواننده: مرضیه
|
 |
ashkyar یکشنبه, 1389/05/03 12:56:49
کی گفتمت از کوی من با دیده گریان برو
چون گل به بزم عاشقان خندان بیا خندان برو
امشب چو شمع روشنم ، سر می کشد جان از تنم
جان برون از تن منم ، خاموش بیا سوزان برو
امشب سرا پا مستیم ، جام شراب هستیم
سرکش مرو از کوی من ، افتان بیا خیزان برو
هرگز مپرس از راز من ، زین ره مشو دم ساز من
گر مهربان خواهی مرا ، حیران بیا حیران برو
بنگر که نور حق شدم ، زیبایی مطلق شدم
بر چهره سیمین نگر ، با جلوه جانان برو
شعر از سیمین
|
 |
ashkyar سه شنبه, 1389/05/12 21:16:40
دیشب خواب تو را دیدم ، چه رویای پر شوری
انگار که توی خواب دیدم تو سالها از من دوری
تو را توی باغی دیدم که سر تا سر خزان بود
هزارون چشم پر ز اشک به طاق آسمان بود
مثال عکس قرص ماه میون آب نشستی
تا دست بردم بگیرمت پر چین شدی شکستی
آه ای فلک نفرین به تو ببین چه می کشم من
جدا از آن مهر آفرین میون آتشم من ?
|
 |
ashkyar چهارشنبه, 1389/05/13 20:25:16
درود به شما فریاد عزیز
شعر خاطره انگیزی که اووردید (وقتی گریبان عدم با دست خلقت میدرید ...) از زیباترین اشعاری است که خاطره ی پر حرارتی رو برای من به تصویر کشید.سپاس از شما. و دیگر همین...
|
 |
ashkyar جمعه, 1389/05/15 12:14:48
عجب...
|
 |
ashkyar یکشنبه, 1389/05/17 13:07:12
تصنیفی که بسیار دوست می دارم.
شبی که آوایِ نیِ تو شنیدم چو آهوی تشنه پیِ تو دویـدم دوان دوان تا لبِ چشمه رسیدم نشانه ای از نی و نغمه ندیدم
تو ای پری کجایی؟ که رخ نمی نمایی از آن بهشت پنهان دری نمی گشـایی
من همه جا،پی ِ تو گشته ام از مَه و مِهر،نشان گرفته ام بوی تو را،زِ گُل شنیده ام دامنِ گــــــل،از آن گرفته ام
تو ای پری کجایی؟ که رخ نمی نمایی از آن بهشت پنهان دری نمی گشایی
دلِ من،سرگشته ی توست نفســم؛آغشته ی توست به باغِ رویاها،چو گُلت بویم در آب و آئینه،چو مَهت جویم تو ای پری کجـــــــایی
در این شبِ یلدا،ز پی ات پویم به خواب و بیداری،سخنت گویم تو ای پری کجـــــــایی
مَـــــه و ستاره دردِ من می دانند که همچو من پیِ تو سرگردانند شبــــی کنارِ چشمــه پیدا شـــــو میانِ اشــکِ من چو گل وا شو
تو ای پری کجایی؟ که رخ نمی نمایی از آن بهشت پنهان دری نمی گشایی شعر:هوشنگ ابتهاج،ســــایه
|
 |
ashkyar پنج شنبه, 1389/05/21 12:01:42
یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غم دیده ی ما شاد نکرد
|
 |
ashkyar چهارشنبه, 1389/06/03 23:30:30
شب از مهتاب سر میره
تمام ماه توی آبه
شبیه عکس یک رویاست
تو خوابیدی، جهان خوابه!
زمین دور تو میگرده
زمان دست تو افتاده
تماشا کن، سکوت تو
عجب عمقی به شب داده
تو خواب انگار طرحی از
گل و مهتاب و لبخندی
شب از جایی شروع میشه
که تو چشماتو می بندی...
تو را آغوش میگیرم
تنم سرریز رویا شه
جهان قد یه لالایی
توی آغوش من جا شه
تو را آغوش میگیرم
هوا تاریکتر میشه
خدا از دستهای تو
به من نزدیکتر میشه
زمین دور تو میگرده
زمان دست تو افتاده
تماشا کن، سکوت تو
عجب عمقی به شب داده
تمام خونه پر میشه
از این تصویر رویایی
تماشا کن، تماشا کن
چه بیرحمانه زیبایی. اثر زیبایی از روزبه بمانی
|
 |
ashkyar شنبه, 1389/06/06 17:16:40
وای گل سرخ و سپیدم کی میایی بنفشه برگ بیدم کی میایی تو گفتی گل درآید من میایم وای گل عالم تموم شد کی میایی
جان مریم چشماتو واکن سری بالا کن در اومد خورشید شد هوا سفید وقت اون رسید که بریم به صحرا آی نازنین مریم جان مریم چشماتو واکن منو صدا کن بشیم روونه بریم از خونه شونه به شونه به یاد اون روزها وای نازنین مریم باز دوباره صبح شد من هنوز بیدارم ای کاش میخوابیدم تورو خواب میدیدم خوشه غم توی دلم زده جوونه دونه بدونه دل نمی دونه چه کنه با این همه غم وای نازنین مریم وای نازنین مریم
بیا رسید وقت درو مال منی از پیشم نرو بیا سر کارمون بریم درو کنیم گندمارو بیا رسید وقت درو مال منی از پیشم نرو بیا سر کارمون بریم بیا بیا نازنین مریم نازنین مریم
باز دوباره صبح شد من هنوز بیدارم ای کاش میخوابیدم تورو خواب میدیدم خوشه غم توی دلم زده جوونه دونه بدونه دل نمی دونه چه کنه با این همه غم وای نازنین مریم وای نازنین مریم
وای نازنین مریم وای نازنین مریم به یاد محمد نوری عزیز
|
 |
ashkyar سه شنبه, 1389/06/09 01:51:53
من دلم میخواهد خانهای داشته باشم پر دوست کنج هر دیوارش دوستهایم بنشینند آرام گل بگو گل بشنو...؛
هر کسی میخواهد وارد خانه پر عشق و صفایم گردد یک سبد بوی گل سرخ به من هدیه کند
شرط وارد گشتن شست و شوی دلهاست شرط آن داشتن یک دل بی رنگ و ریاست...
بر درش برگ گلی میکوبم روی آن با قلم سبز بهار مینویسم ای یار خانهی ما اینجاست
تا که سهراب نپرسد دیگر " خانه دوست کجاست ؟ "
(( فریدون مشیری ))
|
 |
ashkyar شنبه, 1389/06/13 23:32:59
"دوتا چشم سیاه داری" دو تا چشم سیاه داری دو تا موی رها داری
تو اون چشات چیا داری بلا داری بلا داری دو تا چشم سیاه داری دو تا موی رها داری
توی سینت صفا داری توی قلبت وفا داری صف عشاق بدبختو از اینجا تا کجا داری دو تا چشم سیاه داری دو تا موی رها داری
به یک دم می کشی ما را به یک دم زنده می سازی رقابت با خدا داری
دو تا چشم دو تا چشم دو تا چشم سیاه داری دو تا موی رها داری
نظر داری نظر داری نظر با پوستین پوش حقیری مثل ما داری نیگا کن با همه رندی رفاقت با کیا داری دو تا چشم سیاه داری دو تا موی رها داری
نظر داری نظر داری خبر داری خبر داری خبر داری که این دنیا همش رنگه همش خونه همش جنگه
نمی دونی نمی دونی نمی دونی که گاهی زندگی ننگه نمی بینی نمی بینی که دست افشان و پا کوبان و خرسندم نمی بینی که می خندم آخ نمی بینی که دلم تنگه تو این دریای چشمان سیاه رو پس چرا داری دو تا چشم دو تا چشم دو تا چشم سیاه داری دو تا موی رها داری
میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت میخواری و مستی ره و رسم دگری داشت من آن خزان زده برگم که باغبان طبیعت برون فکنده ز گلشن به جرم چهره زردم دو تا چشم سیاه داری دو تا موی رها داری شعر زیبا از زنده یاد بیژن مفید
|
 |
ashkyar یکشنبه, 1389/06/21 14:12:07
"شاهزاده رویای من"
دیدم تو خواب وقت سحر شهزاده ای زرین کمر
نشسته بر اسب سفید میومد از کوه و کمر
میرفت و آتش بدلم میزد نگاهش
میرفت و آتش بدلم میزد نگاهش
کاشکی دلم رسوا بشه دریا بشه این دو چشم پُر آبم
روزی که بختم وابشه پیدا بشه اون که اومد به خوابم
شهرزاده ی رویای من شاید تویی اون کس که شب در خواب من آید تویی تــــــــــــــــــــو
از خواب شیرین ناگه پریدم او را ندیدم دیگر کنارم بخدا
جانم رسیده از غصه بر لب هر روز و هر شب در انتظارم بخدا ؟
|
 |
ashkyar چهارشنبه, 1389/06/24 00:35:58
آهنگ و ترانه ی معروف: My Heart Will Go On "همون موسیقی متن فیلمِ به خاطر ماندنیه تایتانیک
""My Heart Will Go On
Every night in my dreams I see you. I feel you. That is how I know you go on.
Far across the distance And spaces between us You have come to show you go on.
Near, far, wherever you are I believe that the heart does go on Once more you open the door And you're here in my heart And my heart will go on and on
Love can touch us one time And last for a lifetime And never go till we're one
Love was when I loved you One true time I hold to In my life we'll always go on
Near, far, wherever you are I believe that the heart does go on Once more you open the door And you're here in my heart And my heart will go on and on
There is some love that will not go away
You're here, there's nothing I fear, And I know that my heart will go on We'll stay forever this way You are safe in my heart And my heart will go on and on
"قلبم ادامه خواهد داد"
هر شب در رویاهام تو رو میبینم و تو رو احساس میکنم میدونم تو هم همینطوری ادامه میدی فاصله های دور و فضاهای خالی بین ما تو اومدی نشون بدی که ادامه میدی
نزدیک...دور..هر جایی که تو هستی باور میکنم که قلب ادامه خواهد داد یه بار دیگه در رو باز میکنی و تو اینجا در قلبمی و قلب من ادامه خواهد داد و خواهد داد عشق میتونه یه بار ما رو لمس کنه و تا آخر عمر ادامه پیدا کنه و تا وقتی که ما یکی هستیم نمیتونیم بذاریم بره عشق زمانی که عاشقت بودم بود زمانیکه تو رو یه بار واقعا بغل کردم در زندگی من ما همیشه ادامه خواهیم داد عشقی وجود داره که هیچوقت ترکمون نمیکنه
تو اینجایی....پس چیزی نیست که ازش بترسم و میدونم قلبم ادامه خواهد داد بای همیشه همینطور خواهیم موند جات در قلب من امنه و قلب من ادامه خواهد داد و خواهد داد
|
 |
ashkyar یکشنبه, 1389/06/28 00:37:02
باران
هنوز
چکه چکه
بر سقف شهر می بارد
اما
تن شهر
هنوز
خیس نیست
کوچه کوچه
شهرم را
قدم میزنم
چشمهایم
به بدرقه
مردم شهر رفته است
و مشتی اشک
که بخار می شود
مثل بازدم رهگذران
در سنگفرش سرد پاییزی
کوچه کوچه
شهرم ؟
|
 |
ashkyar دوشنبه, 1389/06/29 00:46:43
فریاد ز بی مهریت ای گل که در دامن شب ها چون غنچه پاییز شکفتن نتوانم
|
 |
ashkyar سه شنبه, 1389/06/30 01:54:21
تو اون شام مهتاب کنارم نشستی عجب شاخه گلوار به پایم شکستی قلم زد نگاهت به نقشآفرینی که صورتگری را نبود اینچنینی پریزاد عشق رو مهآسا کشیدی خدا را به شور تماشا کشیدی
تو دونسته بودی چه خوشباورم من شکفتی و گفتی از عشق پرپرم من تا گفتم کی هستی تو گفتی یه بیتاب تا گفتم دلت کو تو گفتی که دریاب قسم خوردی بر ماه که عاشقترینی تو یک جمع عاشق تو صادقترینی همون لحظه ابری رخ ماه رو آشفت به خود گفتم ای وای مبادا دروغ گفت
گذشت روزگاری از اون لحظه ناب که معراج دل بود به درگاه مهتاب در اون درگه عشق چه محتاج نشستم تو هر شام مهتاب به یادت شکستم تو از این شکستن خبر داری یا نه هنوز شور عشق رو به سر داری یا نه
تو دونسته بودی چه خوشباورم من شکفتی و گفتی از عشق پرپرم من
تا گفتم کی هستی تو گفتی یه بیتاب تا گفتم دلت کو تو گفتی که دریاب
قسم خوردی بر ماه که عاشقترینی تو یک جمع عاشق تو صادقترینی
همون لحظه ابری رخ ماه رو آشفت به خود گفتم ای وای مبادا دروغ گفت
هنوز هم تو شبهات اگه ماه رو داری من اون ماه رو دادم به تو یادگاری
هنوز هم تو شبهات اگه ماه رو داری
من اون ماه رو دادم به تو یادگاری
من اون ماه رو دادم به تو یادگاری
من اون ماه رو دادم به تو یادگاری
|
 |
ashkyar سه شنبه, 1389/06/30 17:00:02
شعر صدای تو را دوست دارم از دکتر اسماعیل خویی که با صدای همایون و مژگان شجریان و با آهنگ سازی استاد مجید درخشانی برای هدیه ی روز تولد استاد مسلم آواز و موسیقی ایران محمدرضا شجریان ساخته شده است.
صدای تو را دوست دارم
صدای تو، از آن و از جاودان میسراید صدای تو از لالهزاران که در یاد میآید صدای تو را، رنگ و بوی صدای تو را، دوست دارم. جهان در صدای تو آبی ست و زیر و بم هر چه از اصفهان در صدای تو آبی ست. و هر سنت از دیرگاهان و هر بدعت از ناگهان در صدای تو آبی ست. ......................... گوش کنید و لذت ببرید
http://www.kalam.tv/fa/video/28241/index.html
|
 |
ashkyar سه شنبه, 1389/06/30 23:19:26
بهروز عزیز خیلی عجیبه وقتی روی این لینک کلیک میکنی صفحه ای باز میشه که آدمو یاد پیک شادیهای دوران دبستان
میندازه که همه چیز داشت غیر از شادی، البته من میدونم شما مقصر نیستید و آدرس شما درست و بی نقصه ولی خوب
چیکار میشه کرد روزگار غریبی است...
ناچاراً باید برم فیلتر داخل ماشین همسایمونو قرض بگیرم
|
 |
ashkyar چهارشنبه, 1389/06/31 12:52:31
درود به شما بهروز گرامی نمیونم منظور منو چطور گرفتید ولی خوب برای روشنتر شدن مسئله، این مطلب رو اضافه میکنم که به محض اینکه بر روی اون آدرس کلیک میکنی به روی شما این صفحه باز میشه http://peyvandha.ir/3-1.htm که خودتون قضاوت کنید...
البته اون نوع قدیمیشو دارم و تونستم استفاده کنم ...و از شما بسیار ممنونم
|
 |
ashkyar چهارشنبه, 1389/06/31 23:37:44
آی بهشتی دور نیوش کن این جان را گوش کن
درود به همه ی خوبان دوستی برای من این ترانه ی زیبا رو فرستاد که خواستم شما هم بشنوید. نوشتان باد.
"نا شنیده ای از استاد محمد رضا شجریان"
ای که دور از تو چون مرغ پرشکستهام بی تو در باغ غم، منتظر نشستهام
مینویسم امشب از صفای دل، نامهای پر آرزو برای تو
که به دیدنم بیا، دور از این بهانهها تو طنین شعر عاشقانهای همچو روح شادی زمانهای
تو بیا که بشکفد به لبم ترانهای چه شود گر بدهی جواب نامهی مرا
بنویسی دو سه جمله با کلام بیریا که در آنجا ز خیال من نمیشوی رها
پس از این هم نبری به عشق دیگری تو راه مینویسم امشب از صفای دل
نامهای پر آرزو برای تو که به دیدنم بیا دور از این بهانهها
http://www.4shared.com/audio/EZ_0TTQv/NBTO.html
|
 |
ashkyar سه شنبه, 1389/07/06 01:32:35
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد
وین بوِم محنت از پی آن تا کند خراب
بر دولت آشیان شما نیز بگذرد
باد خزان نکبت ایّام ناگهان
برباغ و بوستان شمانیز بگذرد آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام
برحلق و بردهانِ شمانیز بگذرد
ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز
این تیزی سنان شما نیز بگذرد
چون داد عادلان به جهان دربقا نکرد
بیداد ظالمان شما نیز بگذرد
در مملکت چو غُرّش شیران گذشت و رفت
این عوعو سگان شما نیز بگذرد
آن کس که اسب داشت غُبارش فرونشست
گرد سُم خران شما نیز بگذرد
بادی که در زمانه بسی شمع ها بکُشت
هم بر چراغدان شما نیز بگذرد
زین کاروان سرای بسی کاروان گذشت
ناچار کاروان شما نیز بگذرد
ای مُفتخر به طالعِ مسعود خویشتن
تاثیر اختران شما نیز بگذرد
این نوبت از کسان به شماناکسان رسید
نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد
بیش از دو روز بود از آن دگر کسان
بعداز دوروزاز آن شمانیز بگذرد
بر تیر جورتان ز تحمّل سپر کنیم
تا سختیِ کمان شما نیز بگذرد
در باغ دولت دگران بود مدّتی
این گُل،ز گُلستان شما نیز بگذرد
آبیست ایستاده دراین خانه مال وجاه
این آب ناروان شما نیز بگذرد
ای تو رمه سپُرده به چوپان گرگ طبع
این گُرگیِ شبان شما نیز بگذرد
پیل فنا که شاه بقا مات حُکم اوست
هم بر پیادگان شما نیز بگذرد
ای دوستان خواهم که به نیکی دُعای سیف
یک روز بر زبان شما نیز بگذرد سیف فرغانی
|
 |
ashkyar دوشنبه, 1389/07/12 00:23:13
"تو را زنانه میخواهم "
زیرا تمدن زنانه است
شعر زنانه است
ساقه ی گندم
شیشه ی عطر
حتی پاریس – زنانه است
و بیروت با تمامی زخمهایش، –
زنانه است
تو را سوگند
به آنان که
میخواهند شعر بسرایند
زن باش
تو را سوگند به آنان
که می خواهند
خدا را بشناسند
زن باش.
شاعر :نزار قبانی
نِزار قَبانی, (زاده ۲۱ مارس ۱۹۲۳، درگذشته ۳۰ آوریل ۱۹۹۸) از بزرگترین شاعران و نویسندگان جهان عرب بود.
نزار در یکی از محلههای قدیمی شهر دمشق سوریه به دنیا آمد.
هنگامی که ۱۵ ساله بود خواهر ۲۵ سالهاش به علت مخالفت خانوادهاش با ازدواج با مردی که دوست داشت اقدام به خودکشی نمود. در حین مراسم به خاکسپاری خواهرش وی تصمیم گرفت که با شرایط اجتماعی که او آن را مسبب قتل خواهرش میدانست بجنگد.
وی به زبانهای فرانسه ، انگلیسی و اسپانیولی نیز مسلط بود و مدت بیست سال در دستگاه دیپلماسی سوریه خدمت کرد.
هنگامی که از او پرسیده میشد که آیا او یک انقلابی است، در پاسخ میگفت: «عشق در جهان عرب مانند یک اسیر و برده است و من میخواهم که آن را آزاد کنم. من میخواهم روح و جسم عرب را با شعرهایم آزاد کنم. روابط بین زنان و مردان در جهان ما درست نیست.» بخشهایی از اشعار نزار قبانی تاکنون به فارسی ترجمه و منتشر شدهاست
"آمده از گروه دوستان رادیو گلها"
|
 |
ashkyar سه شنبه, 1389/07/13 00:20:43
درود به دوستان عزیز در کبله ی مهر و صفای کیانا
این لینک رو حتماً ببنید و ترانه ی زیبایی رو گوش کنید که خالی از لطف نیست، من خیلی وقت بود که دنبال این لینک می گشتم تا برای شما اینجا بیارم که سرانجام به دستم رسید. امیدوارم خوشتون بیاد
http://www.4shared.com/get/31182684/e31eec6e/amir_aram_khak__wwwpersian4per.html
"شتربان"
برخیز شتربانا، بربند کجاوه .................. کز چرخ عیان گشت همی رایت کاوه
از شاخ شجر برخاست آوای چکاوه .................. وز طول سفر حسرت من گشت علاوه
بگذر به شتاب اندر از رود سماوه .................. در دیده من بنگر دریاچه ساوه
وز سینه ام آتشکده پارس نمودار
ماییم که از پادشهان باج گرفتیم .................. زان پس که از ایشان کمر و تاج گرفتیم
دیهیم و سریر از گهر و عاج گرفتیم .................. اموال و ذخاریشان تاراج گرفتیم
وز پیکرشان دیبه و دیباج گرفتیم .................. ماییم که از دریا امواج گرفیتم
و اندیشه نکردیم ز طوفان و ز تیّار
در چین و ختن ولوله از هیبت ما بود .................. در مصر و عدن غلغله از شوکت ما بود
در اندلس و روم عیان قدرت ما بود .................. غرناطه و اشبیلیه در طاعت ما بود
صقلیّه نهان در کنف رایت ما بود .................. فرمان همایون قضا آیت ما بود
جاری به زمین و فلک و ثابت وسیار
خاک عرب از مشرق اقصی گذراندیم .................. وز ناحیه غرب به افریقیه راندیم
دریای شمالی را بر شرق نشاندیم .................. وز بحر جنوبی به فلک گرد فشاندیم
هند از کف هندو،ختن از ترک ستاندیم .................. ماییم که از خاک بر افلاک رساندیم
نام هنر و رسم کرم را به سزاوار
امروز گرفتار غم و محنت و رنجیم .................. در داو، فره باخته اندر شش و پنجیم
با ناله و افسوس در این دیر سپنجیم .................. چونزلف عروسان همه در چین و شکنجیم
هم سوخته کاسانه و هم باخنه گنجیم .................. ماییم که در سوگ و طرب قافیه سنجیم
جغدیم به ویرانه، هزاریم به گلزار
ماهت به محاق اندروشاهت به غری شد .................. وز باغ تو ریحان و سپر غم سپری شد
انده ز سفر آمد و شادی سفری شد .................. دیوانه به دیوان تو گستاخ و جری شد
وان اهرمن شوم به خرگاه پری شد .................. پیراهن نسرین تن گلبرگ تری شد
آلوده به خون دل و چاک از ستم خار
مرغان بساتین را منقار بریدند .................. اوراق ریاحین را طومار دریدند
گاوان شکمخواره به گلزار چریدند .................. گرگان ز پی یوسف بسیار دویدند
تا عاقبت او را سوی بازار کشیدند .................. یاران بفرختندش و اغیار خریدند
آوخ ز فروشنده دریغا ز خریدار
افسوس که این مزرعه را آب گرفته .................. دهقان مصیبت زده را خواب گرفته
خون دل ما رنگ می ناب گرفته .................. وز سوزش تب پیکرمان تاب گرفته
رخسار هنر گونه مهتاب گرفته .................. چشمان خرد پرده ز خوناب گرفته
ثروت شده بی مایه و صحت شده بیمار
ابری شده بالا و گرفته است فضا را .................. وز دود و شرر تیره نموده است هوا را
آتش زده سکان زمین را و سما را .................. سوزانده به چرخ اختر و در خاک گیا را
ای واسطه رحمت حق بهر خدا را .................. زین خاک بگردان ره طوفان بلا را
بشکافت زهم سینه این ابر شرر بار
... سروده ی شاعر، ادیب و روزنامه نگار دوره مشروطه،محمد صادق ادیب الممالک فراهانی ملقب به امیرالشعرا و متخلص به امیری است و به صورت مسمط می باشد.
امیر آرام نیز این ترانه را اجرا نموده است
|
 |
ashkyar پنج شنبه, 1389/07/15 00:49:19
"بی خبر ماندی زحالم"
آنکه دلم را برده خدایا زندگیم را کرده تبه کو؟!
آنکه نگاهش روز من از غم کرده سیه کو؟!
بی خبر ماندی زحالم ، زانچه آمد بر سر من
عشق تو آخر به طوفان، می دهد خاکستر من
شعله عشق تو از بس در دلم بالا گرفته
سینه مالامال آتش، غم وجودم را گرفته
هر زمان آید به یادم دیده مست تو
گریم از بخت بد خود، نالم از دست تو
بی خبر ماندی زحالم ، زانچه آمد بر سر من
عشق تو آخر به طوفان، می دهد خاکستر من
رخت در نو دمیده من
فروغ رخت نور دیده من
برخیزد بیا ای امید دلم، شام من سپری کن
تویی که به دل نقش غم زده ای
چو غنچه گره بر دلم زده ای
برخسته دلان چون نسیم سحر،
یک نفس گذری کن
هر کجا گذری، زیر پا نظری کن
بی خبر ماندی زحالم ، زانچه آمد بر سر من
عشق تو آخر به طوفان، می دهد خاکستر من
ترانه از زنده یاد استاد بیژن ترقی ترانه ای که بسیار دوست می دارم و برای من خاطره انگیزه و ... به نظر من جدا از خاطره انگیز بودنه این ترانه ها
چیزی که این آثارهارو ماندگار میکنه داشتن ریشه ای قوی در عمق وجود چشمه سارِ انسانهایی خالص و به حقیقت
هنرمند می باشه که وقتی در کنار این ترانه سراها و شعرا ، انسانهای بزرگی چون استاد پرویز یاحقی قرار می گیرند
دستها در دستها پنجه می شوند و با خلق اثری زیبا در جهان زیبا، عاشقانه مست دست خویش می شوند و آنرا در
صدای ملکوتی دیگر هنرمندی در گوش هستی طنین انداز می کنند و به جاودانه ها می سپارند...
|
 |
ashkyar پنج شنبه, 1389/07/15 13:59:38
به بهانه ی تولد سهراب سپهری شاعر همه ی فصلها ..... دشت هایی چه فراخ !
کوههایی چه بلند !
در گلستانه چه بوی علفی می آمد !
من در این آبادی، پی چیزی می گشتم :
پی خوابی شاید،
پی نوری، ریگی، لبخندی .
***
پشت تبریزی ها
غفلت پاکی بود، که صدایم می زد .
پای نی زاری ماندم، باد می آمد، گوش دادم :
چه کسی با من، حرف میزد ؟
سوسماری لغزید
راه افتادم .
یونجه زاری سر راه،
بعد جالیز خیار، بوته های گل رنگ
و فراموشی خاک
***
لب آبی
گیوه ها را کندم، و نشستم، پاها در آب :
( من چه سبزم امروز
و چه اندازه تنم هشیار است !
نکند اندوهی، سر رسد از پس کوه .
چه کسی پشت درختان است !
هیچ، می چرد گاوی در کرد .
ظهر تابستان است .
سایه ها میدانند، که چه تابستانی است .
سایه هایی بی لک ،
گوشه ای روشن و پاک
کودکان احساس! جای بازی اینجاست .
زندگی خالی نیست :
مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست .
آری
تا شقایق هست، زندگی باید کرد .
***
در دل من چیزی است، مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح
و چنان بی تابم، که دلم می خواهد
بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه .
دورها آوایی است، که مرا می خواند...
|
 |
ashkyar پنج شنبه, 1389/07/15 23:11:17
درود به تو فرحناز مهربان کمتر به ما سر میزنید...
|
 |
ashkyar یکشنبه, 1389/07/18 01:01:10
چند خطی از کتاب شعر شاملو به نام آیدا: درخت و خنجر و خاطره! ...زیبا ترین حرفت را بگو شکنجه پنهان سکوتت را آشکار کن و هراس مدار از آن که بگویند ترانه ئی بیهوده می خوانید چرا که ترانه ی ما ترانه ی بیهودگی نیست چرا که عشق حرفی بیهوده نیست
حتی بگذارآفتاب نیز برنیاید به خاطر فردای ما اگر بر ماش منتی است؛ چرا که عشق، خود فرداست خود همیشه است
بیشترین عشق جهان را به سوی تو می آورم از معبر فریادها و حماسه ها چرا که هیچ چیز در کنار من از تو عظیم تر نبوده است که قلبت چون پروانه یی ظریف و کوچک وعاشق است
ای معشوقی که سرشار از زنانگی هستی و به جنسیت خود غره ای به خاطر عشقت!- ای صبور! ای پرستار! ای مومن! پیروزی تو میوه حقیقت توست
رگبارها و برفها را توفان و آفتاب آتش بیز را به تحمل صبر شکستی باش تا میوه غرورت برسد ای زنی که صبحانه خورشید در پیراهن تست، پیروزی عشق نسیب تو باد! *** از برای تو، مفهومی نیست - نه لحظه ئی: پروانه ای است که بال میزند یا رود خانه ای که در حال گذر است -
هیچ چیز تکرار نمی شود و عمر به پایان می رسد: پروانه بر شکوفه یی نشست و رود به دریا پیوست. احمد شاملو (ا.بامداد)
|
 |
ashkyar سه شنبه, 1389/07/20 23:22:25
بهار من گذشته شاید
شعر: معینی کرمانشاهی
آهنگ و خواننده: شادروان عماد رام
دستگاه:شور
** ** ** چرا تو جلوه ساز این، بهار من نمی شوی؟ چه بوده آن گناه من، که یار من نمی شوی؟ بهار من گذشته شاید
شکوفه ی خیال تو، شکفتـــــــه در خیال من چرا نمی کنی نظر، به زردی جمـــــــــال من؟
بهار من گذشته شاید
تو را چه حاجت نشانه ی من تویی که پا نمی نهی به خانه ی من چه بهتر آنکه نشنوی ترانه ی من
نه قاصدی که از تو آرد، گهی به سوی من پیامی نه رهگذاری از تو آرد، بــــــــرای من گهی پیامی
بهار من گذشته شاید
غمت چو کوهی، به شانه ی من ولی تو بی غم از غم شبانه ی من
چو نشنوی فغان عاشقانه ی من
خدا ترا از من نگیرد، ندیـــدم از تو گرچه خیری به یاد عمر رفته گریم، کنون که شمع بزم غیری
بهار من گذشته شاید
** ** **
چرا تو جلوه ساز این، بهار من نمی شوی؟ چه بوده آن گناه من، که یار من نمی شوی؟ بهار من گذشته شاید
شکوفه ی خیال تو، شکفته در خیال من چرا نمی کنی نظر، به زردی جمـــال من؟
بهار من گذشته شاید
|
 |
ashkyar پنج شنبه, 1389/07/22 15:57:57
بهار در امتداد دستان من است و پای من در ابتدای پاییز و در آن شب خاموش، پرنده ایی دیدم که از بالش اشک می بارید
دیدم ستاره ها در چشمم دسته دسته می مردند
و دیگر در هیچ صبحی ترانه ی من نخندید
پرنده اما یک روز به لانه اش برمی گردد
و ستاره ها شاید می میرند تا لحظه ی آرزو کردن را به ما هدیه دهند
و ترانه مرا اینگونه می گوید آنجا که من پاییز را دوست دارم...
|
 |
ashkyar شنبه, 1389/07/24 15:14:32
# به نام گــــــــل ســــرخ # بخوان بخوان بخوان بخوان به نام گل سرخ در صحرای دور که باغ ها همه بیدار و بارور گردند بخوان دوباره بخوان تا کبوتران سفید به آشیانه ی خونین دوباره برگردند بخوان به نام گل سرخ در رواق سکوت که موج و اوج طنینش ز دشتها گذرد پیام روشن باران ز بام نیلی شب که رهگذار نسیمش به هر ترانه برد ز خشک سال چه ترسی که صد بسی بستم نه در برابر آب که در برابر نور و در برابر آواز و در برابر شور بخوان دوباره بخوان ، بخوان دوباره بخوان بخوان دوباره بخوان در این زمانه ی اوثرت به شاعران زمان برگ رخصتی دادند که از معاشقه ی سرو ، قمری ، لاله سرودها بسرایند ژرف تر از خاک زلال تر از آب تو خاموشی که بخواند ، تو میروی که بماند که بر نهالک بی برگ ما ترانه بخواند از این کریوه به دور در آن کرانه ببین بهار آمده از سیم خاردار گذشته طریق شعله ی گوگردی بنفشه چه زیباست چه زیباست هزار آینه داری هزار آینه اینک به هم سرایی قلب تو می تپد پاشو زمین تهی ز رندان همین توای تنها که عاشقانه ترین نغمه را دوباره بخوانی بخوان به نام گل سرخ و عاشقانه بخوان حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی
|
 |
ashkyar یکشنبه, 1389/08/02 14:06:46
پس از این زاری مکن
هوس یاری مکن
تو ای ناکام دل دیوانه
با غم دیرینه ام
به مزار سینه ام
بخواب آرام دل دیوانه
با تو رفتم بی تو باز آمدم
از سر کوی او دل دیوانه
پنهان کردم در خاکستر غم
آن همه آرزو دل دیوانه
چه بگویم با من ای دل چه ها کردی
تو مرا با عشق او آشنا کردی
پس از این زاری مکن
هوس یاری مکن
تو ای ناکام دل دیوانه
با غم دیرینه ام
به مزار سینه ام
بخواب آرام دل دیوانه
با تو رفتم بی تو باز آمدم
از سر کوی او دل دیوانه
پنهان کردم در خاکستر غم
آن همه آرزو دل دیوانه
چه بگویم با من ای دل چه ها کردی
تو مرا با عشق او آشنا کردی
پس از این زاری مکن
هوس یاری مکن
تو ای ناکام دل دیوانه
با غم دیرینه ام
به مزار سینه ام
بخواب آرام دل دیوانه ترانه سرا : زنده یاد رهی معیری
|
 |
ashkyar یکشنبه, 1389/08/02 22:42:48
درود به شما مریم عزیز منم از این ترانه بسیار خاطره دارم خاطره های منو دل تو شبهای بی مهتاب...
ساقی بده پیاله از آن می دوباره که از یاد رفته ایم ما چو ماه بی ستاره
دست من و ساقی یکی شد در این کنج خرابات که مست دست اویم دلا عاشقانه م.اشکیار
|
 |
ashkyar پنج شنبه, 1389/08/06 23:21:22
"مرا ببوس" مراببوس برای آخرین بار تو را خدا نگهدار که می روم به سوی سرنوشت بهار من گذشته گذشته ها گذشته من ام به جستجوی سرنوشت
در میان طوفان هم پیمان با قایق ران ها گذشته از جان باید بگذشت از طوفان ها به نیمهء شبها دارم بایارم پیمانها که برفروزم آتشها در کوهستانها
آه آه شب سیه سفر کنم ز تیره ابر گذر کنم نگه کن ای گل من سرشته غم به دامن برای من میفکن دختر زیبا امشب بر تو مهمانم در پیش تو میمانم
تا لب بگذاری بر لب من
دختر زیبا از برق نگاه تو اشک بی گناه تو روشن سازد یک امشب من
مراببوس مراببوس
برای آخرین بار تو را خدا نگهدار که می روم به سوی سرنوشت
بهار من گذشته گذشته ها گذشته من ام به جستجوی سرنوشت
|
 |
ashkyar یکشنبه, 1389/08/09 20:26:45
"بود و نبود"
تو چون بودی با تو تنها بودم تو خاموش و من هم گویا بودم
تو چون رفتی من سرا پا دردم کنون هیچم خاکستر سردم
نه آن ابرم که دهم به جهان ثمری نه آن برقم که بود به سرم شرری
مگر دودم یارب
نه آن بادم که گلی شکفد ز دمم نه آن بودم که خوشی بود از عدمم
چه نقشی بودم یا رب
(تو چون رفتی من سرا پا دردم کنون هیچم خاکستر سردم
نه آن ابرم که دهم به جهان ثمری نه آن برقم که بود به سرم شرری
مگر دودم یارب
نه آن بادم که گلی شکفد ز دمم نه آن بودم که خوشی بود از عدمم
چه نقشی بودم یا رب چه نقشی بودم یا رب
شاعر:معینی کرمانشاهی لینک این ترانه ی زیبا با صدای زیبای ستار
http://www.4shared.com/get/bIkPxKxd/Sattar_-_Boodo_Nabood.html
|
 |
ashkyar سه شنبه, 1389/08/11 12:41:26
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
چه حکایت از فراقت که نداشتم ولیکن تو چو روی باز کردی در ماجرا ببستی
نظری به دوستان کن که هزار بار از آن به که تحیتی نویسی و هدیتی فرستی
دل دردمند ما را که اسیر توست یارا به وصال مرهمی نه چو به انتظار خستی
نه عجب که قلب دشمن شکنی به روز هیجا تو که قلب دوستان را به مفارقت شکستی
برو ای فقیه دانا به خدای بخش ما را تو و زهد و پارسایی من و عاشقی و مستی
دل هوشمند باید که به دلبری سپاری که چو قبله ایت باشد به از آن که خود پرستی
چو زمام بخت و دولت نه به دست جهد باشد چه کنند اگر زبونی نکنند و زیردستی
گله از فراق یاران و جفای روزگاران نه طریق توست سعدی کم خویش گیر و رستی
|
 |
ashkyar پنج شنبه, 1389/08/13 00:49:33
ای از عشق پاک من همیشه مست
من تو را اسان نیاوردم به دست
بارها این کودک احساس من
زیر باران های اشک من نشست
من تو را اسان نیاوردم به دست
در دل اتش نشستن کار اسانی نبود راه را بر اشک بستن کار اسانی نبود
با غروری هم قدو بالای اسمان
بارها در خود شکستن کار اسانی نبود
بارها این دل به جرم عاشقی
زیر سنگینیه بار غم شکست
من تو را اسان نیاوردم به دست
در بدست اوردنت بردباری ها شده
بی قراری ها شده ، شب زنده داری ها شده
در بدست اوردنت پایداری ها شده
با ظلم و جر روزگار سازگاری ها شده
ای از عشق پاک من همیشه مست
من تو را اسان نیاوردم به دست
من تو را اسان نیاوردم به دست استاد جهانبخش پازوکی
|
 |
ashkyar شنبه, 1389/08/15 23:14:14
جای آن دارد که چندی ~ هم، ره صحرا بگیرم،
سنگ خارا را گواه ِ ~ این دل شیدا بگیرم
موبه مو دارم سخنها ~ نکته ها از انجمنها
بشنو ای سنگ بیابان ~ بشنوید ای باد و باران
با شما همرازم اکنون ~ با شما دمسازم اکنون
شمع خود سوزی چو من ~ در میان انجمن
گاهی اگر آهی کشد ~ دلها بسوزد
یک چنین آتش به جان ~ مصلحت باشد همان
با عشق خود تنها شود ~ تنها، بسوزد
من یکی مجنون دیگر ~ در پی لیلای خویشم
عاشق این شور حال ~ عشق بی پروای خویشم
تا به سویش ره سپارم ~ سر ز مستی بر ندارم
من پریشان حال و دلخوش ~ با همین دنیای خویشم شاعر : رحیم معینی کرمانشاهی
|
 |
ashkyar جمعه, 1389/08/28 18:57:47
درود به شما نیکای عزیز خیلی وقته که به اینجا سر نمی زنید.........ترانه ی قشنگی رو انتخاب کردی، به دل نشست. البته اسم شاعر برام زیاد آشنا نبود اما حرفش هم برام غریبه نبود..
|
 |
ashkyar جمعه, 1389/08/28 19:04:36
تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم...
تو را به خاطر عطر نان گرم ...
برای برفی که آب می شود دوست می دارم...
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم...
تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم...
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم...
برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت...
لبخندی که مهو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می دارم...
تو را به خاطر خاطره ها دوست می دارم...
برای پشت کردن به ارزوهای محال ...
به خاطر نابودی توهم و خیال دوست می دارم...
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم...
تو را به خاطردود لاله های وحشی ...
به خاطر گونه ی زرین افتاب گردان...
برای بفشیه بنفشه ها دوست می دارم...
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم...
تو را به جای همه کسانی که ندیده ام دوست می دارم...
تو برای لبخند تلخ لحظه ها ...
پرواز شیرین خا طره ها دوست می دارم...
تورا به اندازه ی همه ی کسانی که نخواهم دید دوست می دارم...
اندازه قطرات باران ، اندازه ی ستاره های اسمان دوست می دارم...
تو را به اندازه خودت ، اندازه ان قلب پاکت دوست می دارم...
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم...
تو را به جای همه ی کسانی که نمی شناخته ام ...دوست می دارم...
تو را به جای همه ی روزگارانی که نمی زیسته ام ...دوست می دارم...
برای خاطر عطر نان گرم و برفی که آب می شود و برای نخستین گناه...
تو را به خاطر دوست داشتن...دوست می دارم...
تو را به جای تمام کسانی که دوست نمی دارم...دوست می دارم...
شاعر: پل الوار (Paul Éluard)،
|
 |
ashkyar یکشنبه, 1389/08/30 00:04:33
دوست بدار به خاطر همه خود به خاطر همه ی من... نه نه نه لا لا لا... نات نت _.ا_.. ا ا ا...
اینجا سخن از یک نفر است
آن که دستانت را پیش از بهار به اشکها شست
همان چشمهایی که تو را تنها میان چشمه ای تشنه یافت
و دلت را به بوسه ای شیرین سیراب کرد
_ تنها یک تن اینجا به سخن می رود
آنکه چشمانم با او آشناست...
|
 |
ashkyar یکشنبه, 1389/08/30 15:27:18
هرگز هرگز بی تو نمی خندم
هرگز بردل عشقی هرگز نمیبندم
خدا خدا خدایا اگر به کام من جهان نگردانی جهان بسوزانم
اگر خدا خدایا مرا بگریانی من آسمانت را زغم بگریانم
منم که در دل ز نامرادی فسانه ها دارم
منم که چون گل شکفته بر لب ترانه ها دارم
هرگز هرگز هرگز بی تو نمی خندم
هرگز بردل عشقی هرگز نمیبندم
تو بیا فروغ آرزوها که رنج جستجو را پایان تویی
توبیا که بی تو آه سردم که بی تو موج دردم درمان تویی
منم که در دل ز نامرادی فسانه ها دارم
منم که چون گل شکفته بر لب ترانه ها دارم
هرگز هرگز هرگز بی تو نمی خندم
هرگز بردل عشقی هرگز نمیبندم
تو بیا فروغ آرزوها که رنج جستجو را پایان تویی
توبیا که بی تو آه سردم که بی تو موج دردم درمان تویی
منم که در دل ز نامرادی فسانه ها دارم
منم که چون گل شکفته بر لب ترانه ها دارم
هرگز هرگز هرگز بی تو نمی خندم
هرگز بردل عشقی هرگز نمیبندم.
|
 |
ashkyar پنج شنبه, 1389/09/11 01:28:27
شبــــــــــــــــای رفتن تو شبای بی ستـــــــاره ست ببین که خـــــــــــــــــــــاطراتم بی تو چه پـــــاره پــــــــاره ست
با هر نفس تو سینه، بغض تو، تو گلومــــــــــه با هر کی هر جا باشم، عکس تو روبرومـــــــــــــــه آخ که چقدر تنگـــــــــه دلم، برای اون شبـــــــــــامون کاشکی که اون عشق بشینـــــه دوباره تو دلامــــــــــون چی میشه برگــردی بازم به روزای گذشتــــــــــــــــــــــــــه؟ هوای پاییـــــــــــزی چــــرا، تو عشق ما نشسته؟
شبــــــــــــــــای رفتن تو شبای بی ستـــــــاره ست ببین که خـــــــــــــــــــــاطراتم بی تو چه پـــــاره پــــــــاره ست
سپردی عهدمونو بدست بادو بـــــــــــــــــارون منو زدی به طوفــــــــان ،خودت گرفتـــــــی آروم قهرتو رامو بسته غـــم دلمـــــــو شکستـــــــــــــــه تو این صــدای خستـــــــه، یــاد تو پینه بستــــــــــــــه غــــــــــــم دلمـــــــــــــو شکستـــــــــــــــــــــــه
شبــــــــــــــــای رفتن تو شبای بی ستـــــــاره ست ببین که خـــــــــــــــــــــاطراتم بی تو چه پـــــاره پــــــــاره ست
غروبه باز دوباره؛ شب توی انتظــــــــــــــــــاره
ابر تو نگـــــــــــام نشستـــــــــه،خیال گریه داره
اسم تــــــــو فریـــــــــادمه درد تـــو صدام ترانه ست
خنده آیینه تلــــــــخ و بی تو پر از بهـــــــــــــــــانه ست
آخ که چقدر تنگه دلم، برای اون شبامـــــــــون کاشکی که اون عشق بشینــــه دوباره تو دلامون چی میشه برگردی بـــــــــــازم به روزای گذشتــــــــه؟ هـــــوای پاییــــــزی چرا تو عشق مـا نشستــــــــــــــــــــه؟
شبــــــــــــــــای رفتن تو شبای بی ستـــــــاره ست ببین که خـــــــــــــــــــــاطراتم بی تو چه پـــــاره پــــــــاره ست
|
 |
ashkyar یکشنبه, 1389/09/14 17:39:22
ای که رفتی با خود دلی شکسته بردی این چنین به توفان تن مرا سپردی ای که مهر باطل زدی به دفتر من بعد تو نیامد چه ها که بر سر من بعد تو نیامد چه ها که بر سر من
ای خدای عالم چگونه باورم بود آن که روزگاری پناه و یاورم بود سایه اش نماند همیشه بر سر من زیر لب بخندد به مرگ و پر پر من زیر لب بخندد به مرگ و پر پر من
رفتی و ندیدی که بی تو شکسته بال و خسته ام رفتی و ندیدی که بی تو چگونه پر شکسته ام رفتی و نهادی و چه آسان دل مرا به زیر پا رفتی آن خیالت زمانی نمیکند مرا رها ای به دل آشنا تا که هستم بیا وایِ من اگر نیایی رفتی و ندیدی که بی تو شکسته بال و خسته ام رفتی و ندیدی که بی تو چگونه پر شکسته ام رفتی و نهادی و چه آسان دل مرا به زیر پا رفتی آن خیالت زمانی نمیکند مرا رها ای به دل آشنا تا که هستم بیا وایِ من اگر نیایی
ای خدای عالم چگونه باورم بود آن که روزگاری پناه و یاورم بود سایه اش نماند همیشه بر سر من زیر لب بخندد به مرگ و پر پر من زیر لب بخندد به مرگ و پر پر من
رفتی و ندیدی که بی تو شکسته بال و خسته ام رفتی و ندیدی که بی تو چگونه پر شکسته ام رفتی و نهادی و چه آسان دل مرا به زیر پا رفتی آن خیالت زمانی نمیکند مرا رها ای به دل آشنا تا که هستم بیا وای من اگر نیایی رفتی و ندیدی که بی تو شکسته بال و خسته ام رفتی و ندیدی که بی تو چگونه پر شکسته ام رفتی و نهادی و چه آسان دل مرا به زیر پا رفتی آن خیالت زمانی نمیکند مرا رها ای به دل آشنا تا که هستم بیا وایِ من اگر نیایی وایِ من اگر نیایی وایِ من اگر نیایی وایِ من اگر نیایی شعر از:معینی کرمانشاهی
http://www.4shared.com/file/11268679...wPcLordIr.html
|
 |
ashkyar چهارشنبه, 1389/09/17 15:54:12
گشته خزان نوبهار من, بهار من
رفت و نیامد نگار من , نگار من
سپری شد شب جدایی , به امیدی که تو بیایی
آخر ای امید قلبم , با من از چه بی وفایی . . .
|
 |
ashkyar شنبه, 1389/09/20 16:35:22
نــرو
نرو , نــرو تو هم مثل من نمى تونى دووم بیارى , نــرو تو هم مثل من تو غصه کم میاری , نــرو اااااه نــرو
نـرو , نــرو تو هم میپوسى , میمیرى بى من نــرو تو هم تابون غم میدى أى من , نــرو ااااه نــرو
نرو , نــرو تو که میدونى من بى تو , تو بى من یعنی حسرت تو که میدونى بى جواب میمونه عشق و عادت تو که میدونى کم میشم تو که میدونى کم میشى تو که میدونى هم اَغوش غم میشی , نـرو اااه نرو , اااااه نــرو
برى جواب روزات رو چی میدى ؟ حرفهاى ما رو تو گوش کى میگى ؟ تو میدونى توى این بچه بازى , من و تو هر دو بازنده بازیم
نرو , که رفتنت صلاح ما نیست ببین جدایى تو نگاه ما نیست نرو نزار بگن عشق یعنى حسرت نزار که این تمنى بشه نفرت
نرو , نــرو تو که میدونى من بى تو , تو بى من یعنی حسرت تو که میدونى بى جواب میمونه عشق و عادت تو که میدونى کم میشم تو که میدونى کم میشى تو که میدونى هم اَغوش غم میشی پس نـرو اااه نرو , نــرو
|
 |
ashkyar سه شنبه, 1389/09/23 02:07:38
درود به شما وارش عزیز که دیردیر به ماسر میزنید ممنون شعر مورد علاقه ی منو اوردید دوست دارم کاملشو بیارم...البته منم با شما موافقم میشه گفت هم عجیب و هم چون خود داستان شیرین و فرهاد شگفت انگیز و زیباست...
ای وای بر اسیری
کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد
صیاد رفته باشد
آه از دمی که تنها
با داغ او چو لاله
درخون نشسته باشم
چون باد رفته باشد
امشب صدای تیشه
از بیستون نیامد
شاید به خواب شیرین
فرهاد رفته باشد
خونش به تیغ حسرت
یارب حلال بادا
صیدی که از کمندت
آزاد رفته باشد
از آه دردناکی
سازم خبر دلت را
وقتی که کوه صبرم
بر باد رفته باشد
رحم است بر اسیری
کز گرد دام زلفت
با صد امیدواری
ناشاد رفته باشد
شادم که از رقیبان
دامنکشان گذشتی
گو مشت خاک ما هم
بر باد رفته باشد
پرشور از حزین است
امروز کوه و صحرا
مجنون گذشته باشد
فرهاد رفته باشد
|
 |
ashkyar جمعه, 1389/09/26 01:28:39
غزل بزرگ
همه بت هایم را می شکنم تا فرش کنم بر راهی که تو بگذری برای شنیدن ساز و سرود من. همه بت هایم را می شکنم ای میهمان یک شب اثیری زودگذر! تا راه بی پایان غزلم، از سنگفرش بت هائی که در معبد ستایششان چو عودی در آتش سوخته ام، ترا به نهانگاه درد من آویزد. گر چه انسانی را در خود کشته ام گر چه انسانی را در خود زاده ام گر چه در سکوت دردبار خود مرگ و زندگی را شناخته ام، اما میان این هر دو شاخۀ جدا ماندۀ من! میان این هر دو من
لنگر پر رفت و آمد درد تلاش بی توقف خویشم. این طرف، در افق خونین شکسته، انسان من ایستاده است. او را می بینم، او را می شناسم:
روح نیمه اش در انتظار نیم دیگر خود درد می کشد:
مرا نجات بده ای کلید بزرگ نقره! » «! مرا نجات بده و آن طرف در افق مهتابی ستاره باران رو در رو، زن مهتابی من . . . و شب پر آفتاب چشمش در شعله های بنفش درد طلوع می کند: مرا به پیش خودت ببر! » سردار بزرگ رؤیاهای سپید من! «! مرا به پیش خودت ببر احمد شاملو
|
 |
ashkyar یکشنبه, 1389/10/05 17:32:53
بعد از آن دیوانگیها ای دریغ
باورم ناید که عاقل گشته ام
گوئیا (ا.و) مرده در من کاینچنین
خسته و خاموش وباطل گشته ام
هر دم از آئینه میپرسم ملول
چیستم دیگر - بچشمت چیستم ؟
لیک در آئینه میبینم که - وای
سایه ای هم زانچه بودم نیستم
همچو آن رقاصهء هندو بناز
پای میکوبم ولی بر گور خویش
وه که با صد حسرت این ویرانه را
روشنی بخشیده ام از نور خویش
ره نمی جویم بسوی شهر روز
بیگمان در قعر گوری خفته ام
گوهری دارم ولی آن را زبیم
در دل مردابها بنهفته ام
میروم... اما نمی پرسم ز خویش
ره کجا ...؟ منزل کجا ...؟ مقصود چیست؟
بوسه می بخشم ولی خود غافلم
کاین دل دیوانه را معبود کیست
او - چو در من مرد - ناگه هر چه بود
در نگاهم حالتی دیگر گرفت
گوئیا شب با دو دست سرد خویش
روح بی تاب مرا در بر گرفت
آه ...آری...این منم ...اما چه سود
او - که در من بود - دیگر - نیست - نیست
میخروشم زیر لب دیوانه وار
او - که در من بود - آخر کیست - کیست ؟
شعر زیبایی از بانو فروغ فرخزاد
|
 |
ashkyar دوشنبه, 1389/10/13 01:04:17
سحر عزیز درود به شما گاه شاید آنچه یا آنکه ما به آن دل می بندیم از پیش خدا آمده باشد. خدا در توست و تو از خدا یک سهم داری آن هم عشق و محبت است ... روزی خواهم سپرد
خود را به باران به کوه ها به دشتها به دریا به آسمان من از جنس اینانم و اینان از جنس دستان منند باران در چشمان من سکونت دارد
کوه بر پشت من سکوت را به سعود نشسته
دشت در سینه ی من پر از صدای پای باران است و جای تلخ لبخندی
پیش دامانم دریا چو جوی کوچکی روان است
و آسمان در دل، مرا همیشه بی قرار است...
|
 |
ashkyar دوشنبه, 1389/11/04 13:00:27
دل سوخته
دل سوخته تر از همه سوختگانم از جمع پراکنده رندان زمانم
در صحنه بازیگری کهنه ی دنیا عشق است قمار من و بازیگرآنم
با آن که همه باخته در بازی عشقم بازنده ترین هست در این جمع نشانم
ای عشق از تو زهر است ، به کامم دل سوخت تن سوخت ، ماندست ملامت
عمری است که می بازم و یک برد ندارم اما چه کنم عاشق این کهنه قمارم
ای دوست مزن زخم زبان جای نصیحت بگذار ببارد به سرم سنگ مصیبت
من زنده از این جرمم و مجرم به مجازات مرگ است مرا گر بزنم حرف ندامت
باید که ببازم ، با درد بسازم در مذهب رندان این است نمازم
من در بدر عشقم و رسوای جهانم چون سایه به دنبال سر عشق روانم
او کهنه حریف من و من کهنه حریفش سرگرم قماریم من و او روسر جانم
باید که ببازم ، با درد بسازم در مذهب رندان ، این است نمازم ...
"فروغی"
|
 |
ashkyar چهارشنبه, 1389/11/06 18:19:57
... گرید به حالم کوه و در و دشت از این جدایی می نالد از غم این دل دمادم فردا کجایی سفر بخیر ، سفر بخیر مسافر من گریه نکن ، گریه نکن بخاطر من
باران میبارد امشب دلم غم دارد امشب آرام جان خسته ره میسپارد امشب در نگاهت مانده چشمم شاید از فکر سفر برگردی امشب از تو دارم یادگاری سردی این بوسه را پیوسته بر لب قطره قطره اشک چشمم میچکد با نم نم باران به دامن بسته ای بار سفر را با تو ای عاشقترین بد کرده ام من
رنگ چشمت رنگ دریا سینه من دشت غمها یادم آید زیر باران با تو بودم با تو تنها زیر باران با تو بودم زیر باران با تو تنها
باران میبارد امشب دلم غم دارد امشب آرام جان خسته ره میسپارد امشب این کلام آخرینت برده میل زندگی را از سر من گفته ای شاید بیایی از سفر اما نمیشه باور من رفتنت را کرده باور التماسم را ببین در این نگاهم زیر باران گریه کردم بلکه باران شوید از جانم گناهم
این کلام آخرینت برده میل زندگی را از سر من گفته ای شاید بیایی از سفر اما نمیشه باور من
کی رود از خاطر من آخرین بوسه شبی در زیر باران رفتی و کردم صدایت اما در آغوش شب گشتی تو پنهان
این کلام آخرینت....
|
 |
ashkyar یکشنبه, 1389/11/10 00:27:09
دریا، - صبور وسنگین -
می خواند و می نوشت
- "... من خواب نیستم !
خاموش اگر نشستم ،
مرداب نیستم !
روزی که برخروشم و زنجیر بگسلم
روشن شود که آتشم و آب نیستم !" ...مشیری
|
 |
ashkyar دوشنبه, 1389/11/11 00:03:29
گاهی مانده در گلدان خالی کنار آرزوهای خیالی سکوتی یخ زده در جان دیوار بهاری گمشده در خواب قالی میان آینه، دلتنگ بودم نگاهی ساده و بیرنگ بودم گرفته، ساکت و غمگین و خاموش شبیه تکهای از سنگ بودم کسی در من سکوتم را ورق زد کسی آهوی قلبم را صدا زد کسی آمد به شهر خوابهایم مرا از آن ور دنیا صدا زد و من آهنگ پایش را شنیدم و من موج صدایش را شنیدم و من از چشمهای ساکت او هیاهوی نگاهش را شنیدم صدایی مهربان نام مرا گفت ندایی گفت برخیزم دوباره
و من جاری شدم تا دستهایش و من برخاستم با یک اشاره کنار آرزوهایم قدم زد مرا با خود به قلب قصهها برد مرا از سایههای شب جدا کرد مرا تا برکه نور و صدا برد و من پرواز کردم در نگاهش کتاب چشم او را دوره کردم میان آن نگاه آسمانی دوباره سبز شد چشمان زردم
«ملیحه مهرپرور»
|
 |
ashkyar پنج شنبه, 1389/11/14 01:32:25
وایسا دنیا
من دیگه خسته شدم بس که چشام بارونیه پس دلم تا کی فضای غصه رو مهربونیه
من دیگه بسه برام تحمل این غم بسه جنگ بی ثمر برای هر زیاد و کم
وقتی فایده ای نداره غصه خوردن واسه چی واسه عشقای تو خالی ساده مردن واسه چی
نمی خوام چوب حراجی رو به قلبم بزنم نمی خوام گناه بی عشقی بیفته گردنم
نمی خوام در به در پیچ و خم این جاده شم واسه آتیش همه یه هیزم آماده شم
یا یه موجود کم و خالی پر افاده شم وایسا دنیا وایسا دنیا من می خوام پیاده شم
همه حرف خوب می زنن اما کی خوبه این وسط بد و خوبش به شما ما که رسیدیم ته خط
قربونت برم خدا چقدر غریبی رو زمین آره دنیا ما نخواستیم دل و با خودت نبین
نمی خوام در به در پیچ و خم این جاده شم واسه آتیش همه یه هیزم آماده شم
یا یه موجود کم و خالی پر افاده شم وایسا دنیا وایسا دنیا من می خوام پیاده شم
این همه چرخیدی و چرخوندی آخرش چی شد اون بلیط شانس دائم بگو قسمت کی شد
همه درویش همه عارف جای عاشق پس کجاست این همه طلسم و ورد جای خوش دعا کجاست
نمی خوام در به در پیچ و خم این جاده شم واسه آتیش همه یه هیزم آماده شم
یا یه موجود کم و خالی پر افاده شم
وایسا دنیا وایسا دنیا من می خوام پیاده شم..........
|
 |
ashkyar یکشنبه, 1389/11/17 01:22:52
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
من رمیده دل آن به که در سماع نیایم که گر به پای درآیم به در برند به دوشم
بیا به صلح من امروز در کنار من امشب که دیده خواب نکرده است از انتظار تو دوشم
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم
به زخم خورده حکایت کنم ز دست جراحت که تندرست ملامت کند چو من بخروشم
مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن سخن چه فایده گفتن چو پند می ننیوشم
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم حضرت سعدی
|
 |
ashkyar یکشنبه, 1389/11/17 01:37:01
خدا....
|
 |
ashkyar یکشنبه, 1389/12/01 01:04:10
چه شعر قشنگی.... با این همه تو دوری و آری نمانده است
چیزی به غیر خاطره در ذهن بادها ...
|
 |
ashkyar یکشنبه, 1389/12/01 01:29:35
تســـــاوی
از سروده های زنده یاد خسرو گلسرخی
معلم پای تخته داد می زد، صورتش از خشم گلگون بود و دستانش به زیر پوششی از گرد پنهان بود ولی آخر کلاسی ها لواشک بین خود تقسیم می کردند وان یکی در گوشه ای دیگر "جوانان" را ورق می زد برای اینکه بی خود های و هو می کرد و با آن شور بی پایان تساوی های جبری را نشان می داد با خطی خوانا به روی تخته ای کز ظلمتی تاریک غمگین بود تساوی را چنین بنوشت : "یک با یک برابر هست"
از میان جمع شاگردان یکی برخاست، همیشه یک نفر باید به پا خیزد... به آرامی سخن سر داد: تساوی، اشتباهی فاحش و محض است! نگاه بچه ها ناگه به یک سو خیره گشت معلم مات برجا ماند و او پرسید اگر یک فرد انسان، واحد یک بود آیا باز یک با یک برابر بود؟
سکوت مدهشی بود و سوالی سخت! معلم خشمگین فریاد زد: آری برابر بود. و او با پوزخندی گفت: اگر یک فرد انسان واحد یک بود آنکه زور و زر به دامن داشت بالا بود آنکه قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت پایین بود؟ اگر یک فرد انسان، واحد یک بود آنکه صورت نقره گون، چون قرص مه می داشت بالا بود؟ وان سیه چرده که مینالید پایین بود؟ا اگر یک فرد انسان، واحد یک بود این تساوی زیر و رو می شد! حال می پرسم یک اگر با یک برابر بود نان و مال مفتخواران از کجا آماده می گردید؟ یا چه کس دیوار چین ها را بنا می کرد؟ یک اگر با یک برابر بود پس که پشتش زیر بار فقر خم می شد؟ یا که زیر ضربت شلاق له می گشت؟ یک اگر با یک برابر بود پس چه کس آزادگان را در قفس می کرد؟
معلم ناله آسا گفت: بچه ها در جزوه های خویش بنویسید: یک با یک برابر نیست ...
|
 |
ashkyar چهارشنبه, 1389/12/04 01:18:20
تا تو با منی زمانه با من است بخت و کام جاودانه با من است تو بهار دلکشی و من چو باغ شور و شوق صد جوانه با من است یاد دلنشینت ای امید جان هر کجا روم روانه با من است ناز نوشخند صبح اگر تو راست شور گریه ی شبانه با من است برگ عیش و جام و چنگ اگرچه نیست رقص و مستی و ترانه با من است گفتمش مراد من به خنده گفت لابه از تو و بهانه با من است گفتمش من آن سمند سرکشم خنده زد که تازیانه با من است هر کسش گرفته دامن نیاز ناز چشمش این میانه با من است
خواب نازت ای پری ز سر پرید شب خوشت که شب فسانه با من است
|
 |
ashkyar سه شنبه, 1389/12/10 16:56:59
ای مرغ های طوفان! پروازتان بلند.
آرامش گلوله سربی را
در خونِ خویش
این گونه عاشقانه پذیرفتید،
این گونه مهربان.
زان سوی خوابِ مرداب ، آوازتان بلند.
می خواهم از نسیم بپرسم
بی جزر مدِ قلبِ شما،
آه،
دریا چگونه می تپد امروز؟
ای مرغ های طوفان! پروازتان بلند.
دیدارتان: ترنمِ بودن، بدرودتان: شکوهِ سرودن،
تاریختان بلند و سرافراز:
آن سان که گشت نامِ سرِ دار
زان یارِ باستانیِ همرازتان بلند
استاد شفیعی کدکنی
|
 |
ashkyar سه شنبه, 1389/12/17 01:53:33
بهار غم انگیز از هوشنگ ابتهاج
بهار آمد گل و نسرین نیاورد نسیمی بوی فروردین نیاورد پرستو آمد و از گل خبر نیست چرا گل با پرستو همسفر نیست چه افتاد این گلستان را ، چه افتاد که آیین بهاران رفتش از یاد؟ چرا مینالد ابر برق در چشم؟ چه میگرید چنین زار از سر خشم؟ چرا خون میچکد از شاخه گل؟ چه پیش آمد؟ کجا شد بانگ بلبل؟ چه دردست این؟ چه دردست این؟ چه دردست؟ که در گلزار ما این فتنه کرده است؟ چرا در هر نسیمی بوی خون است؟ چرا زلف بنفشه سرنگون است؟ چرا سربرده نرگس در گریبان؟ چرا بنشسته قمری چون غریبان؟ چرا پروانگان را پر شکسته است؟ چرا هر گوشه گرد غم نشسته است؟ چرا مطرب نمیخواند سرودی؟ چرا ساقی نمیگوید درودی؟ چه آفت راه این هامون گرفتست؟ چه دشت است این که خاکش خون گرفتست؟ چرا خورشید فروردین فرو خفت؟ بهار آمد ؟ گل نوروز نشکفت مگر خورشید و گل را کس چه گفتست؟ که این لب بسته و آن رخ نهفتست؟ مگر دارد بهار نورسیده دل و جانی چو ما ، در خون کشیده مگر گل نوعروس شوی مرده است؟ که روی از سوگ و غم در پرده برده است؟ مگر خورشید را پاس زمین است؟ که از خون شهیدان شرمگین است؟ بهارا تلخ منشین ! خیز و پیش آی گره وا کن ز ابرو ، چهره بگشای بهارا خیز و زان ابر سبکرو بزن آبی بروی سبزه نو سرو رویی به سرو و یاسمن بخش نوایی نو به مرغان چمن بخش بر آر از آستین دست گل افشان گلی بر دامن این سبزه بنشان گریبان چاک شد از ناشکیبان برون آور گل از چاک گریبان نسیم صبحدم گو نرم برخیز گل از خواب زمستانی برانگیز بهارا ، بنگر این دشت مشوش که میبارد بر آن باران آتش بهارا ، بنگر این خاک بلا خیز که شد هر خاربن چون دشنه خونریز بهارا ، بنگر این صحرای غمناک که هر سو کشته ای افتاده بر خاک بهارا ، بنگر این کوه و در و دشت که از خون جوانان لاله گون گشت بهارا ، دامن افشان کن ز گلبن مزار کشتگان را غرق گل کن بهارا از گل و می آتشی ساز پلاس درد و غم در آتش انداز بهارا شور شیرینم برانگیز شرار عشق دیرینم برانگیز بهارا شور عشقم بیشتر کن مرا با عشق او شیر و شکر کن گهی چون جویبارم نغمه آموز گهی چون آذرخشم رخ برافروز مرا چون رعد و طوفان خشمگین کن جهان از بانگ خشمم پر طنین کن بهارا زنده مانی زندگی بخش به فروردین ما فرخندگی بخش هنوز اینجا جوانی دلنشین است هنوز اینجا نفسها آتشین است مبین کاین شاخه بشکسته ، خشک است چو فردا بنگری پر بیدمشک است مگو کاین سرزمینی شوره زار است چو فردا در رسد ، رشک بهار است بهارا باش کاین خون گل آلود برآرد سرخ گل چون آتش از دود برآید سرخ گل خواهی نخواهی وگرنه خود صد خزان آرد تباهی بهارا ، شاد بنشین ، شاد بخرام بده کام گل و بستان ز گل کام اگر خود عمر باشد ، سر برآریم دل و جان در هوای هم گماریم میان خون و آتش ره گشاییم ازین موج و ازین طوفان برآییم دگربارت چو بینم ، شاد بینم سرت سبز و دلت آباد بینم به نوروز دگر ، هنگام دیدار به آیین دگر آیی پدیدار
|
 |
ashkyar چهارشنبه, 1389/12/18 17:46:20
من خالی از عاطفه و خشم
خالی از خویشی غربت گیج و مبهوت بین بودن و نبودن ،
عشق آخرین همسفر من، مثل تو منو رها کرد حالا دستام موندن و تنهایی من
ای دریغ از من که بیخود مثل تو گمشدم , گمشدم تو ظلمت تلخ ای دریغ از تو که مثل عکس عشق هنوزم داد میزنی تو آینه من
آه گریمون هیج ، خندمون هیچ باخته و برندمون هیچ
تنها آغوش تو موند غیر از اون هیچ
ای, ای مثله من تک و تنها دستمو بگیر که عمر رفت همه چی تویی زمین و آسمون هیچ
ای دریغ از من که بیخود مثل تو گمشدم
گمشدم تو ظلمت تلخ
ای دریغ از تو که مثل عکس عشق هنوزم داد میزنی تو آینه من
آه گریمون هیچ خندمون هیچ باخته و برندمون هیچ تنها آغوش تو مونده غیر از اون هیچ
بی تو میمیرم همه ی بود و نبود بیا پر کن من رو ای خورشید دل سرد
بی تو میمیرم مثل قلب
چراغ نور تو بودی کی منو از تو جدا کرد
|
 |
ashkyar یکشنبه, 1389/12/22 00:32:22
خوابیدی بدون لالایی و قصه
بگیر آسوده بخواب بی درد و غصه
دیگه کابوس زمستون نمیبینی
توی خواب گلای حسرت نمی چینی
دیگه خورشید چهرتو نمیسوزونه
جای سیلی های باد روش نمیمونه
دیگه بیدار نمیشی با نگرونی
یا باتردید که بری یا که بمونی
رفتی و آدمکارو جاگذاشتی
قانون جنگلو زیر پا گذاشتی
اینجا قهرند سینه ها با مهربونی
تو تو جنگل نمیتونستی بمونی
دلتو بردی با خود به جای دیگه
اونجا که خدا برات لالایی میگه
میدونم میبینمت یه روز دوباره
توی دنیایی که آدمک نداره.............
|
 |
ashkyar سه شنبه, 1389/12/24 15:09:04
هشیار کسی باید کز عشق بپرهیزد وین طبع که من دارم با عقل نیامیزد
آخر نه منم تنها در بادیه سودا عشق لب شیرینت بس شور برانگیزد
بی بخت چه فن سازم تا برخورم از وصلت بیمایه زبون باشد هر چند که بستیزد
فضلست اگرم خوانی عدلست اگرم رانی قدر تو نداند آن کز زجر تو بگریزد
تا دل به تو پیوستم راه همه دربستم جایی که تو بنشینی بس فتنه که برخیزد
|
 |
ashkyar چهارشنبه, 1389/12/25 01:20:41
ممنون سحر جان به خاطر این شعر قشنگی که اینجا اووردی
|
 |
ashkyar چهارشنبه, 1389/12/25 16:34:49
درود به شما فریاد عزیز............. عارف قزوینی شاعری است که هنوز با کم لطفی تمام کتاب شعرش رو کامل چاب نمی کنند... به نظر من عارف قزوینی شاعری است که چنان که باید نشناخته ایم...
|
 |
ashkyar چهارشنبه, 1389/12/25 16:42:20
یه دل می گه نشو عاشق کس یه دل می گه میمیرم بی نفس یه دل می گه برم و یه دلم می گه خو کن به قفس
یه دل می گه پر رنگ و ریاست یه دل می گه اینه رویای ماست یه دل می گه بگم و یه دلم می گه فردا بمان
یه دل می گه پر از عشقم هنوز یه دل می گه که بساز و بسوز سر کن بی فروق خو کن به دروغ این عمر دو روز
یه دل می گه پر از عشقم هنوز یه دل می گه که بساز و بسوز سر کن بی فروق خو کن به دروغ این عمر دو روز...
یک بوم دو هوا خستم به خدا نمی خوام و می خوام بشم از تو جدا رویای عزیز تردید و گریز بی عشق نمی تونم به خدا
یک بوم دوهوا خستم به خدا نمی خوام و می خوام بشم از تو جدا رویای عزیز تردید و گریز بی عشق نمی تونم به خدا
سلطان قلبم بی تو سرابم الوده ی فکر ناجور و تردید برگرد و از من عشقی بنا کن کانون روحم به عشق تو لرزید
یه دل می گه نشو عاشق کس یه دل می گه میمیرم بی نفس یه دل می گه برم و یه دلم می گه خو کن به قفس
یه دل می گه پر رنگ و ریاست یه دل می گه اینه رویای ماست یه دل می گه بگم و یه دلم می گه فردا بمان
یه دل می گه پر از عشقم هنوز یه دل می گه که بساز و بسوز سر کن بی فروق خو کن به دروغ این عمر دو روز
یه دل می گه پر از عشقم هنوز یه دل می گه که بساز و بسوز سر کن بی فروق خو کن به دروغ این عمر دو روز این عمر دو روز...
|
 |
ashkyar پنج شنبه, 1389/12/26 01:14:04
گل پونه های وحشی دشت امیدم وقت سحر شد خاموشی شب رفت فردایی دگر شد من مانده ام تنهای تنها من مانده ام تنها میان سیل غمها حبیبم سیل غمها
گل پونه ها نا مهربانی آتشم زد آتشم زد گل پونه ها بی همزبانی آتشم زد می خواهم اکنون تا سحر گاهان بخوانم افسرده ام دیوانه ام آزرده جانم
گل پونه های وحشی دشت امیدم وقت سحر شد خاموشی شب رفت فردایی دگر شد من مانده ام تنهای تنها من مانده ام تنها میان سیل غمها حبیبم سیل غمها.......
|
 |
ashkyar چهارشنبه, 1390/01/03 01:07:19
گلنار، گلنار، کجایی که از غمت
ناله میکند عاشق وفادار
گلنار، گلنار، کجایی که بی تو شد
دل اسیر غم دیدهام گهربار
گلنار، گلنار، دمی اولین شب
آشنایی و عشق ما به یاد آر
گلنار، گلنار، در آن شب تو بودی و
عیش و عشرت و آرزوی بسیار
چه دیدی از من حبیبم گلنار که دادی آخر فریبم گلنار نیابی ای کاش نصیب از گردون که شد ناکامی نصیبم گلنار بود مرا، در دل شب تار، آرزوی دیدار تا به کی پریشان؟ تا به کی گرفتار؟ یا مده مرا، وعده وفا، راز خود نگه دار یا به روی من، خندهها بزن، قلب من بدست آر چه دیدی از من حبیبم گلنار که دادی آخر فریبم گلنار نیابی ای کاش نصیب از گردون که شد ناکامی نصیبم گلنار (لب خود بگشا) به سخن گلنار دل زارم را، مشکن گلنار (نشدی عاشق) زکجا دانی
چه کشد هر شب دل من گلنار
شعر از کریم فکور
|
 |
ashkyar یکشنبه, 1390/01/21 13:51:46
گر چه مستیم و خرابیم چو شب های دگر
باز کن ساقی مجلس سر مینای دگر
امشبی را که در انیم غنیمت شمریم
شاید ای جان نرسیدیم به فردای دگر
عهد کردم که دگر می نخورم در همه عمر
بجز از امشب و فردا شب و شبهای دگر
مست مستم مشکن قدر خود ای پنجه غم
من به میخانه ام امشب تو برو جای دگر چه به میخانه چه محراب حرامم باشد
گر به جز عشق توام هست تمنای دگر
تاروم از پی یار دگری می باید
جز دل من دلی و جز تو دلارای دگر
گر بهشتی است رخ تست نگارا که در ان
میتوان کرد به هر لحظه تماشای دگر
از تو زیبا صنم این قدر جفا زیبا نیست
گیرم این دل نتوان داد به زیبای دگر
می فروشان همه دانند عمادا که بود
عاشقان را حرم و دیر و کلیسای دگر
اشعار از شاعر گرانقدر زنده یاد عماد خراسانی است
|
 |
ashkyar دوشنبه, 1390/01/22 16:19:52
تو ای ساغر هستی به کامم ننشستی ندانم که چه بودی ندانم که چه هستی
در بزم من شکسته ای در کام او نشسته ای نوشی تو بر سنگین دلان زهری به کام خستگان
من همان اشک سرد آسمانم نقش دردی به دیوار زمانم بی سر انجام و بی نام و نشانم چون غباری به جا از کاروانم تو ای ساغر هستی به کامم ننشستی ندانم که چه بودی ندانم که چه هستی تنها ترین تنها منم سر گشته و رسوا منم آه ای فلک ای آسمان تا کی ستم بر عاشقان بشنو تو فریاد مرا آه ای خدای مهربان
عشق تو خوابی بود و بس نقش سرابی بود و بس این آمدن این رفتنم رنج و عذابی بود و بس
"ای فلک بازی چرخ تو نازم بی گمان آمدم تا که ببازم" ای دریغا که شد چشم سیاهی قبله گاه منو روی نمازم تو ای ساغر هستی به کامم ننشستی ندانم که چه بودی ندانم که چه هستی ... ندانم که چه هستی
|
 |
ashkyar یکشنبه, 1390/02/04 02:26:29
زردها بی خود قرمز نشدند
قرمزى رنگ نینداخته است
بی خودى بر دیوار.
صبح پیدا شده از آن طرف ِ کوه ِ «ازاکو»، اما
وازنا پیدا نیست.
گرته ی روشنی ِ مردهء برفی، همه کارش آشوب
بر سر شیشهء هر پنجره بگرفته قرار
وازنا پیدا نیست.
من دلم سخت گرفته است از این
میهمانخانهء مهمان کش ِ روزش تاریک
که به جان هم، نشناخته، انداخته است
چند تن خواب آلود
چند تن ناهموار
چند تن ناهشیار. نیما یوشیج بزرگ
|
 |
ashkyar سه شنبه, 1390/02/06 13:02:14
دیشب خواب تورا دیدم چه رویای پرشوری
انگار که توی خواب دیدم توسالهاازمن دوری
تورا توی باغی دیدم ، که سرتا سر خزان بود
هزارون چشم پرزه اشک ، به طاق آسمون بود
مثال عکس قرص ماه ، میون آب نشستی
تا دست دادم بگیرمت ، پرچین شدی شکستی
آه ای فلک نفرین به تو ، ببین چه میکشم من
جدا از آن مهر آفرین ، میونه آتشم من
|
 |
ashkyar شنبه, 1390/02/17 13:17:15
آی آدم ها
آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید یک نفر در آب دارد می کند جان یک نفر دارد دست و پای دائم می زند روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید که گرفتستید دست ناتوان را تا توانایی بهتر را پدید آرید آن زمان که تنگ می بندید به کمرهاتان کمربند در چه هنگامی بگویم؟ یک نفر در آب دارد می کند بیهوده جان قربان آی آدم ها که بر ساحل بساط دلگشا دارید نان به سفره، جامه تان بر تن یک نفر در آب می خواهد شما را موج سنگین را به دست خسته می کوبد باز می دارد دهان یا چشم از وحشت درید سایه هاتان را ز راه دوردیده آب را بلعیده در گور کبود و هر زمان بی تابیش افزون می کند زین آب ها یرون گاه سر، گه پا آی آدم ها او ز راه مرگ این کهنه جهان را باز می پاید می زند فریاد و امید کمک دارد آی آدم ها که روی ساحل آرام در کار تماشایید موج می کوبد به روی ساحل خاموش پخش می گردد و چنان مستی به جای افتاده، بس مدهوش می رود نعره زنان این بانگ باز از دور می آید آی آدم ها و صدای باد هر دم دلگزا تر در صدای باد باد بانگ او رهاتر از میان آب های دور و نزدیک
باز در گوش این نداها
آی آدم ها نیما یوشیج
|
 |
ashkyar سه شنبه, 1390/02/27 23:51:17
سر کنم ای برگ خزان با تو قصه ای کهن
در این قصه کهن نکته ای بود نهان که بسوزد دل من
ناله ها ای برگ خزان خیزد از نهاد من
بر خاک افتادی و کس پی همدردی تو نکند رو به چمن
تو همچون من چهره ای افسرده داری
تو همچون من بی نصیب و خواری
سر کنم ای برگ خزان با تو قصه ای کهن
در این قصه کهن نکته ای بود نهان که بسوزد دل من
تو همچون من چهره ای افسرده داری
تو همچون من بی نصیب و خواری
بی نصیب و خواری
|
 |
ashkyar چهارشنبه, 1390/02/28 00:10:22
مثه شعرای کتاب مدرسه همه ی حرفاتا از بر می دنم
قصه ها ای که می خوای بگی به من روزی صد بار تو کتابا می خونم
وقتی پای عاشقی میون میاد همیشه صحبت غصه و غم
کوچولوی خوش زبون به من بگو همه ی حرفا چرا مثل هم
تو میگی بدون من دنیا برات زندون تنگه من میگم بگو عزیزم تو دروغاتم قشنگه
روزای اول کتاب عشقمون واسم از فردا و پس فردا میگی
واسم از یه خونه گرم و کوچیک واسم از بازی بچه ها میگی
ولی فردا می دونم چی پیش میاد آخر کتاب یه جور همیشه
همه بهانه ها مثل هم همه عشقا یجور تموم میشه
تو میگی بدون من دنیا برات زندون تنگه من میگم بگو عزیزم تو دروغاتم قشنگه
|
 |
ashkyar دوشنبه, 1390/03/09 01:01:09
آه ای زندگی منم که هنوز با همه پوچی از تو لبریزم
نه به فکرم که رشته پاره کنم نه بر آنم که از تو بگریزم
همه ذرات جسم خاکی من از تو، ای شعر گرم، در سوزند
آسمانهای صاف را مانند که لبالب ز بادة روزند
با هزاران جوانه میخواند بوتة نسترن سرود ترا
هر نسیمی که میوزد در باغ میرساند به او درود ترا
من ترا در تو جستجو کردم نه در آن خوابهای رؤیائی
در دو دست تو سخت کاویدم پر شدم، پر شدم، ز زیبائی
پر شدم از ترانه های سیاه پر شدم از ترانه های سپید
از هزاران شراره های نیاز از هزاران جرقه های امید
حیف از آن روزها که من با خشم بتو چون دشمنی نظر کردم
پوچ پنداشتم فریب ترا ز تو ماندم، ترا هدر کردم
غافل از آنکه تو بجائی و من همچو آبی روان که در گذرم
گمشده در غبار شوم زوال ره تاریک مرگ میسپرم
آه ای زندگی من آینه ام از تو چشمم پر از نگاه شود
ور نه گر مرگ بنگرد در من روی آئینه ام سیاه شود
عاشقم، عاشق ستارة صبح عاشق ابرهای سرگردان
عاشق روزهای بارانی عاشق هر چه نام توست بر آن
میمکم با وجود تشنة خویش خون سوزان لحظه های ترا
آنچنان از تو کام میگیرم تا به خشم آورم خدای ترا
بانو فروغ فرخزاد
|
 |
ashkyar شنبه, 1390/03/21 15:48:54
شهر خاموش من آن روح بهارانت کو ؟
شور و شیدایی انبوه هزارانت کو؟
میخزد در رگ هر برگ تو خوناب خزان
نکهت صبحدم و بوی بهارانت کو؟
کوی و بازار تو میدان سپاه دشمن
شیهه ی اسب و هیاهوی سوارانت کو؟
زیر سر نیزه ی تاتار چه حالی داری؟
دل پولاد وش و شیر شکارانت کو؟
سوت و کور است شب و میکده ها خاموشند
نعره و عربده ی باده گسارانت کو ؟
چهره ها در هم و دلها همه بیگانه زهم
روز پیوند و صفای دل یارانت کو؟
آسمانت همه جا سقف یکی زندان است
روشنای شرر این شب تارانت کو؟
شفیعی کدکنی
|
 |
ashkyar پنج شنبه, 1390/03/26 00:59:34
امشب به بر من است آن مایة ناز یا رب تو کلید صبح در چاه انداز ای روشنی صبح به مشرق برگرد ای ظلمت شب با من بیچاره بساز امشب شب مهتابه ، حبیبم رو میخوام حبیبم اگر خوابه ، طبیبم رو میخوام .................... کـی باشد و کی باشد و کی باشد و کی می باشد و می باشد و می باشد و می اوگه لب می بـوسد و من گه لب وی او مست زمی گـــردد و من مست ز وی امشب شب مهتابه ، حبیبم رو میخوام حبیبم اگر خوابه ، طبیبم رو میخوام .................... خواب است و بیدارش کنید مست است و هشیارش کنید گویید فلانی آمده آن یار جانی آمده آمده حال تو ، احوال تو سفید روی تو ، سیه موی تو ببیند برود امشب شب مهتابه ، حبیبم رو میخوام حبیبم اگر خوابه ، طبیبم رو میخوام
|
 |
ashkyar یکشنبه, 1390/03/29 01:33:39
سلام ای غروب غریبانه دل سلام ای طلوع سحرگاه رفتن سلام ای غم لحظه های جدایی خداحافظ ای شعر شبهای روشن
خداحافظ ای شعر شبهای روشن خداحافظ ای قصه عاشقانه خداحافظ ای آبی روشن عشق خداحافظ ای عطر شعر شبانه
خداحافظ ای همنشین همیشه خداحافظ ای داغ بر دل نشسته تو تنها نمی مانی ای مانده بی من تو را می سپارم به دلهای خسته
تو را می سپارم به مینای مهتاب تو را می سپارم به دامان دریا اگر شب نشینم اگر شب شکسته تو را می سپارم به رویای فردا
به شب می سپارم تو را تا نسوزد به دل می سپارم تو را تا نمیرد اگر چشمه واژه از غم نخشکد اگر روزگار این صدا را نگیرد
خداحافظ ای برگ و بار دل من خداحافظ ای سایه سار همیشه اگر سبز رفتی اگر زرد ماندم خداحافظ ای نوبهار همیشه
|
 |
ashkyar دوشنبه, 1390/03/30 18:39:10
جدایی تلخ بی تو، سخته رفتن سخته موندن
جنون لحظه های از تو گفتن با تو بودن
جدایی سخته مثله لمس درد حس مرگه
جدایی لحظه های واپسین کوچه برگه
چه سخته بی تو رفتن چه سخته بی تو بودن
نمیشه این جدایی باور من
جدایی سخته مثله لمس درد حس مرگه
جدایی لحظه های واپسین کوچه برگه
چه سخته بی تو رفتن چه سخته بی تو بودن
نمیشه این جدایی باور من
|
 |
ashkyar پنج شنبه, 1390/04/09 13:15:18
گریه کن که گر سیل خون گری ثمر ندارد
ناله ای که ناید ز نای دل اثر ندارد
هرکسی که نیست اهل دل، ز دل خبر ندارد
دل ز دست غم مفر ندارد دیده غیر اشک تر ندارد
این محرم و صفر ندارد این محرم و صفر ندارد
گر زنیم چاک جیب جان چه باک مرد و جز هلاک
هیچ چاره ی دگر ندارد زندگی دگر ثمر ندارد
|
 |
ashkyar شنبه, 1390/04/11 00:37:43
من از نهایت شب حرف میزنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت تنهایی
در این دخمه ی سکوت
اگر به خانه ی من آمدی ای مهربان
چراغی از مهربانی بیاور
تا از دریچه ی این کلبه ی تاریک
به ازدحام خوشبختی بیرون بنگریم
خورشید همین نزدیکی است
جایی در کنار ما
یا درون ما
دوستت دارم
ای روشنایی کلبه ی تاریک من
|
 |
ashkyar جمعه, 1390/04/17 02:38:09
در کدام شب نطفه ی تو بسته شد؟ ای تو!ای که بوی ماه می دهی !
آسمانم از ستاره ها تهی روزهای من کبود بود رود هم برای برگهای من حرف ِ تازه ای نداشت ناگهان سرود ِ ناگهانه ات چه خوش نشست برمن وُ همیشه های ریشه ام.
دانه های گندمم به خاک سبز نیست ؟ چه باک من به این خوشم که آرزوی آبی ِ مرا زیر ِ سایه ـ روشنت پناه ،می دهی .
پیش ِ چشم ِ باغ ِ باورم دوستی شکست و ُ ریخت خنجری دوباره آمد وُ میان ِ کتف های من نشست خواستم که بگذرم زسیب وز کنار ِ هر انار ِ تازه ،تلخ بگذرم دستت ای بها ر ِ بلخ ! سیب را به سمت ِ من گرفت .
عطر ِ سرخوشی ست در مشام ِ من عطر ِ روشنای ِ صبحگاه. درشبی که جان ِ عاشق ِ مرا فرو گرفته است راه را به نور ِ تازه فرش کن ! ای تو ! ای که بوی ماه می دهی !
رضا مقصدی
|
 |
ashkyar شنبه, 1390/04/18 01:58:55
what؟
|
 |
ashkyar یکشنبه, 1390/04/19 02:30:49
آمدی تا بار دیگر قصه دل گیرم از سر
رنج من گردد فزون تر
آمدم تا دل ببازم
عشق خود را زنده سازم
جان من از شکوه بگذر
آمدم آشفته سر گفتم به دل کی فتنه گر
ایام غم دیگر گذشته
قصد آزار مرا داری اگر بگذر ز من
زیرا که آب از سر گذشته
آمدی تا زنده گردد
خاطرات عشق دیرین
بهر تجدید مودت کوچه باشد بهتر از این
افتد آخر بر زبان ها راز دل های شکسته
تا ابد باقی نماند می به مینای شکسته
این دو روز زندگانی این همه غوغا ندارد
تا به کی نالم ز دنیا فتنه دارد یا ندارد
افتد آخر بر زبان ها راز دل های شکسته
تا ابد باقی نماند می به مینای شکسته...
|
 |
ashkyar یکشنبه, 1390/04/26 17:30:58
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید
قصهی بیسروسامانی من گوش کنید
گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید
شرح این آتش جانسوز نگفتن تا کی؟!
سوختم، سوختم، این راز نهفتن تا کی؟!
روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم
ساکن کوی بت عربدهجویی بودیم
عقل و دین باخته، دیوانهی رویی بودیم
بستهی سلسلهی سلسلهمویی بودیم
کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود
یک گرفتار از این جمله که هستند نبود
نرگس غمزهزنش این همه بیمار نداشت
سنبل پرشکنش هیچ گرفتار نداشت
این همه مشتری و گرمی بازار نداشت
یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت
اول آن کس که خریدار شدش من بودم
باعث گرمی بازار شدش من بودم
عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او
داد رسوایی من شهرت زیبایی او
بس که دادم همه جا شرح دلارایی او
شهر پرگشت ز غوغای تماشایی او
این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد
کی سر برگ من بیسروسامان دارد؟!
چاره این است و ندارم به از این رای دگر
که دهم جای دگر دل به دلارای دگر
چشم خود فرش کنم زیر کف پای دگر
بر کف پای دگر بوسه زنم جای دگر
بعد از این رای من این است و همین خواهد بود
من بر این هستم و البته چنین خواهدبود … ترکیب بند معروف و زیبا از وحشی بافقی تقدیم به دوستان
|
 |
ashkyar جمعه, 1390/04/31 13:58:55
درود به شما مریم عزیز فکر کنم تازه به سایت اومدی دم شما گرم که با این شعر زیبا و خاطره انگیز به میان ما اومدی
خوشامدی.........
|
 |
ashkyar یکشنبه, 1390/05/02 01:16:43
مریم عزیز چه شعری، درود بر شما مریم این آخری از چه کسی بود؟
|
 |
ashkyar یکشنبه, 1390/05/02 01:21:34
درود به دوستان خوبم...این کلمه "یهو" باعث شد بگم که:.... " البته یهو باعث نشد"
دنیا تا یادمه همیشه اینجوری بوده ؛ گاهی گروهی از آدمایهو میان، بعدیهو میرن، اونوقت یهو که اومدن دیگه یهو می مونن
همینجوری هی یهو می مونن...، بعضیا هم تا زمانی که بخوان یهو می مونن که روزی یهو برن...
اما بیشتر وقتا هم که یهو، یهو میان دیگه باید بدونی که حتما باید یهو رفت... ............................
*"در ضمن این نوشته هیچ گونه ربطی به منظور فریاد در اون نوشته نداره."*
|
 |
ashkyar دوشنبه, 1390/05/03 14:45:49
ساقی ببین آزرده ام
ساقی ببین افسرده ام
مست و خرابم آه ...
ای همیشه مهربان
امشب تو هم
کردی جوابم ساقی، اگر ساغرم شکنی قلب پاک مرا زیر پا فکنی برنمی گیرم از کوی عشق تو دامن ساقی، تویی آرزوی دلم ، گفتگوی دلم پیش مستان نریز آبروی دلم
این تو و این دل من دیوانه ی روی زمینم، می خواره ای بی همنشینم چرا چرا ساغرم شکنی
دل مرا زیر پا فکنی؟ صد مست همچون من فدایت
قربان بی مهری و وفایت تو که خود آگه ز درد منی
چرا مرا زیر پا فکنی؟
|
 |
ashkyar چهارشنبه, 1390/05/05 14:41:26
این روز ها...
حرمت نگه دار گلم دلم
کین اشک ها خونبهای عمر رفته ی من است... میراث من
حکایت ادمی که جادوی کتاب مست و مسحورش کرده است
تا بدانم و بدانم و بدانم ... و می رفتم و می رفتم و می رفتم
تا بدانم تا بدانم تا بدانم
از صفحه ای به صفحه ای
از چهره ای به چهره ای
ار روزی به روزی
از شهری به شهری
زیر آسمان وطنی که در آن فقط مرگ را به مساوات تقسیم میکردند.
|
 |
ashkyar جمعه, 1390/05/07 00:43:15
سرای محبت ........................................... به لبخند آیینه ای تشنه ام
به آغوش بی کینه ای تشنه ام
سلامی صمیمانه آیا کجاست ؟
سرآغاز الفت خدایا کجاست ؟
خدایا سرای محبت کجاست ؟
من آواره ام شهر الفت کجاست ؟
کسانی که از عشق دم میزنند
چرا بین ما را به هم میزنند ؟
خدایا نسیم نوازش کجاست ؟
کویرم سرآغاز بارش کجاست ؟
بیا تا به لبخند عادت کنیم
به این راز پیوند عادت
کسانی که از عشق دم میزنند
چرا بین ما را به هم میزنند ؟
بیا ساده مثل چکاوک شویم بیا بازگردیم و کوچک شویم
خدایا سرای محبت کجاست ؟
من آواره ام شهر الفت کجاست ؟
کسانی که از عشق دم میزنند
چرا بین ما را به هم میزنند
|
 |
ashkyar شنبه, 1390/05/15 17:48:09
سلام ای کهنه عشق من ،که یاد تو چه پا بر جاست
سلام بر روی ماه تو، عزیز دل سلام از ماست تو یه رویای کوتاهی دعای هر سحرگاهی شدم خواب عشقت چون، مرا اینگونه میخواهی شدم خواب عشقت چون، مرا اینگونه میخواهی
من آن خاموش خاموشم ،که با شادی نمیجوشم ندارم هیچ گناهی جز، که از تو چشم نمی پوشم تو غم در شکل آوازی، شکوه اوج پروازی نداری هیچ گناهی جز، که بر من دل نمی بازی نداری هیچ گناهی جز، که بر من دل نمی بازی
مرا دیوانه میخواهی ز خود بیگانه میخواهی مرا دلباخته چون مجنون ز من افسانه میخواهی شدم بیگانه با هستی زخود بیخود تر از مستی نگاهم کن نگاهم کن شدم هر آنچه میخواستی سلام ای کهنه عشق من که یاد تو چه پا بر جاست
سلام بر روی ماه تو عزیز دل سلام از ماست
بکش دل را شهامت کن مرا از غصه راحت کن شدم انگشت نمای خلق مرا تو درس عبرت کن بکن حرف مرا باور نیابی از من عاشق تر نمیترسم من از اقرار گذشت آب از سرم دیگر سلام ای کهنه عشق من که یاد تو چه پا بر جاست
سلام بر روی ماه تو عزیز دل سلام از ماست سلام ای کهنه عشق من که یاد تو چه پا بر جاست
سلام بر روی ماه تو عزیز دل سلام از ماست
|
 |
ashkyar جمعه, 1390/05/21 01:17:07
مرا ز چشمت افکندی دگر چه میخواهی به دیگران دل میبندی دگر چه میخواهی ز عشق و یاری ای زیبا سخن مگو با من توکز غم من خرسندی دگر چه میخواهی به دلم از سوز عشقت آذرها دارم ز عمت بر جان زارم اخگرها دارم به عشقت ای گل دل بسستم دگر چه میخواهی من از تو پیمان بشکستم دگر چه میخواهی کنون که از پا افتادم در این سرای غم بیا بگیر ای مه دستم دگر چه میخواهی در دلی شب اخگر بارم تا روشن گردد شام تارم گر بشکستی پیمانت را من از مهرت کی دل بردارم
مرا ز چشمت افکندی دگر چه میخواهی
به دیگران دل میبندی دگر چه میخواهی
|
 |
ashkyar چهارشنبه, 1390/05/26 01:24:51
دیراست و دور نیست ....
جشن هزاره ی خواب جشن بزرگ مرداب غوکان لوش خوار لجن زی آن سوی این همیشه هنوزان مردابک حقیر شما را خواهد خشکاند خورشید آن حقیقت سوزان این سان که در سراسر این ساحت و سپهر تنها طنین تار وترانه غوغای بویناک شماهاست جشن هزار ساله ی مرداب جشن بزرگ خواب ارزانی شما باد هر چند کاین های هوی بیهده تان نیز در دیده ی حقیقت سوگ است و سور نیست پادافره شما را روزان آفتابی دیر است و دور نیست
"شفیعی کدکنی"
|
 |
ashkyar چهارشنبه, 1390/05/26 23:47:56
یه دیواره یه دیواره یه دیواره یه دیواره که پشتش هیچی نداره توکه دیوارو پوشیدن سیه ابرون نمیاد دیگه خورشید از توشون بیرون یه پرندست یه پرندست یه پرندست ، یه پرندست که از پرواز خود خستست
بن بالشو بستن دست دیروزا نمیاد دیگه حتی به یادش فردا
یه روز یه خونه ای بود که تابستونا روی پشتبونش ولو میشد خورشید درخت انجیر پیری که تو باغ بود همه ی کودکی های مرو میدید
یه آوازه یه آوازه یه آوازه ، یه آوازه که تو سینم شده انبار یه اشکیه میچکه روی گیتار ، به این ها عاقبت کی گیرد این کار
یه مردابه یه مردابه یه مردابه ، یه مردابه توی تن از فراموشی یه چراغی که میره رو به خاموشی ، نگردد شعله ور بیهوده میکوشی
یه روز یه خونه ای بود که تابستونا روی پشتبونش ولو میشد خورشید
درخت انجیر پیری که تو باغ بود همه ی کودکی های مرو میدید
|
 |
ashkyar پنج شنبه, 1390/06/03 01:00:32
لحظه ها را با تو بودن، در نگاه تو شکفتن، حس عشقو در تو دیدن مثل رویای تو خوابه
با تو رفتن با تو موندن، مثله قصه تو رو خوندن، تا همیشه تو رو خواستن مثله تشنگیه آبه اگه چشمات منو می خواست تو نگاه تو می مردم اگه دستات ماله من بود جون به دستات می سپردم
بی تو اما سر سپردن بی تو و عشق تو بودن تو غبار جاده موندن بی تو خوب من محاله بی تو حتی زنده بودن بی هدف نفس کشیدن تا ابد تو رو ندیدن واسه من رنج و عذابه
اگه چشمات منو می خواست تو نگاه تو می مردم اگه دستات ماله من بود جون به دستات می سپردم
اگه اسممو می خوندی دیگه از یاد نمی بردم اگه با من تو می موندی همه دنیارو می بردم
توی آسمونه عشقم غیر تو پرنده ای نیست روی خاموشی لبهام جز تو اسم دیگه ای نیست
توی قلب من عزیزم هیچ کسی جایی نداره دل عاشقم به جز تو هیچ کسی رو دوست نداره
اگه چشمات منو می خواست تو نگاه تو می مردم اگه دستات ماله من بود جون به دستات می سپردم
اگه اسممو می خوندی دیگه از یاد نمی بردم اگه با من تو می موندی همه دنیارو می بردم
اگه چشمات منو می خواست تو نگاه تو می مردم اگه دستات ماله من بود.....
|
 |
ashkyar یکشنبه, 1390/06/06 01:17:22
در شبان غم تنهایی خویش عـابد چشم سخنگوی تو ام من در این تاریکی من در این تیره شب جانفرسا زائر ظلمت گیسوی تو ام گیسوان تو پریشانتر از اندیشه من گیسوان تو شب بی پایان جنگل عطرآلود شکن گیسوی تو موج دریای خیال کاش با زورق اندیشه شبی از شط گیسوی مواج تو، من بوسه زن بر سر هر موج گذر میکردم کاش بر این شط مواج سیاه همه عمر سفر میکردم ******************
خواب رویای فراموشی هاست خواب را دریابم که درآن دولت خاموشی هاست با تو در خواب، مرا لذت ناب هماغوشی هاست
|
 |
ashkyar سه شنبه, 1390/06/08 18:46:54
این روزا تو شهر ما کوچه و خیابونش
نم نمای بارونش شر شرای ناودونش
دوستای قدیمیمون بچه های شیطونش
تو رو یادم میارم غم رو غمهام میزارم
منو بی تو میبرن اشکامو در میارن
بدون اما دل من اینو باور نداره
به چه جرم و چه گناه عمری رو در به دره
میتونی بگی به من بی تو باید چه کنم
نیستی دریای غمو با کی قسمت بکنم.
|
 |
ashkyar جمعه, 1390/06/11 21:06:05
همه میپرسند چیست در زمزمه مبهم آب چیست در همهمه دلکش برگ چیست در بازی آن ابر سپید روی این آبی آرام بلند که ترا می برد اینگونه به ژرفای خیال چیست در خلوت خاموش کبوترها چیست در کوشش بی حاصل موج چیست در خنده جام که تو چندین ساعت مات و مبهوت به آن می نگری نه به ابر نه به آب نه به برگ مه به این آبی آرام بلند نه به این خلوت خاموش کبوترها نه به این آتش سوزنده که لغزیده به جام من به این جمله نمی اندیشم من مناجات درختان را هنگام سحر رقص عطر گل یخ را با باد نفس پک شقایق را در سینه کوه صحبت چلچله ها را با صبح بغض پاینده هستی را در گندم زار گردش رنگ و طراوت را در گونه گل همه را میشنوم می بینم من به این جمله نمی اندیشم به تو می اندیشم ای سراپا همه خوبی تک و تنها به تو می اندیشم همه وقت همه جا من به هر حال که باشم به تو میاندیشم تو بدان این را تنها تو بدان تو بیا تو بمان با من تنها تو بمان جای مهتاب به تاریکی شبها تو بتاب من فدای تو به جای همه گلها تو بخند اینک این من که به پای تو درافتاده ام باز ریسمانی کن از آن موی دراز تو بگیر تو ببند تو بخواه پاسخ چلچله ها را تو بگو قصه ابر هوا را تو بخوان تو بمان با من تنها تو بمان در دل ساغر هستی تو بجوش من همین یک نفس از جرعه جانم باقی است
آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش
|
 |
ashkyar چهارشنبه, 1390/06/16 02:42:10
بیا تا لیلی و مجنون شویم افسانه اش با من
بیا با من به شهر عشق رو کن خانه اش با من
نگو دیوانه کو زنجیر گیسو را زهم وا کن
دل دیوانه ی دیوانه ی دیوانه اش با من
بیا تا سر به روی شانه ی هم راز دل گوییم
اگر مویت به رویت شد پریشان شانه اش با من
نگو دیگر به من اندر دل اتش نمی سوزد
تو گرمم کن به افسونت گرمی افسانه اش با من
چه بشکن بشکنی دارد فلک بر حال سرمستان
چو پیمان بشکنی بشکستن پیمانه اش با من
در این دنیای وا نفسای بی فردا
خدایا عاشقان را غم مده شکرانه اش با من
|
 |
ashkyar جمعه, 1390/06/18 15:11:45
مهمانت کنم یک شب دلم خواهد که مهمانت کنم از دیده بیگانه پنهانت کنم نازت کشم مستت کنم مست و غزلخوانت کنم همراز دل دمساز دل همصحبت جانت کنم
نغمه برآرم از سازی مستانه خوانم آوازی در گوش تو گویم رازی بیا که از جا خیزم به پای تو گل ریزم قدم بنه به کلبه ام ببر تو از دستم یکشب ز باده نگاه خود بیا بکن مستم یکشب چه میشود باری که از ره یاری
قدم تو بگذاری به دیده من
دیده به ره دارم در این شب تارم
بیا تو ای یار رمیده من
|
 |
ashkyar یکشنبه, 1390/06/20 00:42:36
وقتی میگن به آدم دنیا فقط دو روزه آدم دلش میسوزه ای خدا،ای خدا،ای خدا آدم که به گذشته یه لحظه چشم میدوزه بیشتر دلش میسوزه ای خدا،ای خدا،ای خدا دنیا بقا نداره،چشمش حیا نداره هیچکس وفا نداره ای خدا،ای خدا،ای خدا دلی میخواد ز آهن هر کی میخواد مثل من اونوقت دووم میاره ای خدا،ای خدا،ای خدا تا که آدم جوونه کبکش خروس میخونه دنیا باهاش مهربونه ای خدا،ای خدا،ای خدا اما بوقت پیری بی یار و بی نشونه آدم تنها میمونه ای خدا...
|
 |
ashkyar جمعه, 1390/06/25 03:06:28
روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست
وندر طلب طعمه پر و بال بیاراست
بر راستی بال نظر کرد و چنین گفت
امروز همه ملک جهان زیر پر ماست
بر اوج چو پرواز کنم از نظر تیز
میبینم اگر ذرهای اندر ته دریاست
گر بر سر خاشاک یکی پشه بجنبد
جنبیدن آن پشه عیان در نظر ماست
بسیار منی کرد و ز تقدیر نترسید
بنگر که از این چرخ جفا پیشه چه برخاست
ناگه ز کمینگاه یکی سخت کمانی
تیری ز قضا و قدر انداخت بر او راست
بر بال عقاب آمد آن تیر جگر سوز
وز عرش مر او را به سوی خاک فرو کاست
بر خاک بیفتاد و بغلتید چو ماهی
بگشود پر خویش سپس از چپ و از راست
گفتا: عجب است این که ز چوبی و ز آهن
این تیزی و تندی و پریدن ز کجا خاست؟
بر تیر نظر کرد و پر خویش بر او دید
گفتا: ز که نالیم که از ماست که بر ماست!
|
 |
ashkyar چهارشنبه, 1390/06/30 01:29:13
ویرانه شو ویرانه شو این سکوت ساقی را فریاد شو فریاد شو
|
 |
ashkyar پنج شنبه, 1390/06/31 22:31:54
تا از آشیانه ، سویت پر بگیرم از بندم رها ساز ، تا از غم نمیرم
این آواز غم هاست بر روی ِ لب ِ من یا آوازی تنهاست همگام ِ شب ِ من
به تمنای سخن تو ، سوی ِ تو می آیم به رَهَت باز این چه سخن باشد که شکوفَد در دل ِ هر آواز...
|
 |
ashkyar شنبه, 1390/07/02 22:50:26
چون صید به دام تو به هر لحظه شکارم... ای طرفه نگارم
از دوری صیاد دگر تاب ندارم ... رفته ست قرارم
چون آهوی گمگشته به هر گوشه دوانم.... رهائی نتوانم..
تا دام در آغوش نگیرم نگرانم.. وای از دل زارم
*****
از ناوک مژگان چو دو صد تیر پرانی.... بر دل بنشانی
چون پرتو خورشید اگر رو بکشانی ... وای از شب تارم
در بند و گرفتار بر آن سلسله مویم... از دیده رهه کوی تو با عشق بشویم
** با حال نزارم... با حال نزارم**
******
بر خیز که داغ از من بیچاره ستانی... بنشین که شرر بر دل تنگم بنشانی
تا آن لب شیرین به سخن بازگشایی ... خوش جلوه نمایی
ای برده امان از دل عشاق کجایی ... تا سجده گزارم.. تا سجده گزارم
*****
گر بوی تو را باد به منزل برساند... جانم برهاند..
ور لحظه وجودم اثری هیچ نماند .... جز گرد و غبارم.. جز گرد و غبارم
|
 |
ashkyar دوشنبه, 1390/07/04 00:26:52
ای خاطره های رنگ و وارنگ، بدرود بدرود ای کوچه سالخورده و تنگ، بدرود بدرود ای نوشته های روی دیوار ای خنده و گریه های بسیار بدرود بدرود من رشته سرنوشت خود را در دست زمان نهادم اکنون بر سینه سخت موج تقدیر چون خسته تنان فتادم اکنون شد قایق من یک موج سنگین گه می بردم بالا گه پایین حالا من و ساحل از هم دوریم
ما هر دو اسیر آب شوریم
|
 |
ashkyar دوشنبه, 1390/08/23 16:37:07
تو زلفونت بود تار ربابم
چه میخواهی از این حال خرابم
تو که با مو سر یاری نداری
چرا هر نیمه شو آیی به خوابم
چرا هر نیمه شو آیی به خوابم
فلک در قصد آزارم چرایی
گلم گر نیستی خارم چرایی
تو که باری ز دوشم بر نداری
میون بار سربارم چرایی
تو که نوشم نهای نیشم چرایی
تو که یارم نهای پیشم چرایی
تو که مرحم نهای زخم دلم را
نمک پاش دل ریشم چرایی
خدایا داد از این دل داد از این دل
که یکدم مو نگشتم شاد از این دل
چو فردا دادخواهان داد خواهند
بگویم صد هزارون داد از این دل دلم دور است و احوالش ندونم
کسی خواهد که پیغامش رسونم
خداوندا ز مرگم مهلتی ده
که دیداری به دیدارش رسونم
خداوندا ز مرگم مهلتی ده
که دیداری به دیدارش رسونم
اگر دردم یکی بودی چه بودی
اگر غم اندکی بودی چه بودی
به بالینم حبیبی یا طبیبی
از این هردو یکی بودی چه بودی
ندونم لخت و عریونم که کرده
کدوم جلاد بیجونم که کرده
بده خنجر که تا سینه کنم چاک
ببینم عشق تو با مو چه کرده
|
 |
ashkyar چهارشنبه, 1390/09/02 00:06:25
به نام من ببین تمام من شدی اوج صدای من شدی
بت منی شکستمت وقتی خدای من شدی
ببین به یک نگاه تو تمام من خراب شد
چه کردی با سراب من که قطره قطره آب شد
به ماه بوسه می زنم به کوه تکیه می کنم
به من نگاه کن ببین به عشق تو چه می کنم
به ماه بوسه می زنم به کوه تکیه می کنم
به من نگاه کن ببین به عشق تو چه می کنم
منو به دست من بکش به نام من گناه کن
اگر من اشتباهتم همیشه اشتباه کن
نگو به من گناه تو به پای من حساب نیست
که از تو آرزوی من به جز همین عذاب نیست
هنوز می پرستمت هنوز ماه من تویی
هنوز مومنم ببین تنها گناه من تویی
به ماه بوسه می زنم به کوه تکیه می کنم
به من نگاه کن ببین به عشق تو چه می کنم
به ماه بوسه می زنم به کوه تکیه می کنم
به من نگاه کن ببین به عشق تو چه می کنم.
|
 |
ashkyar یکشنبه, 1390/09/06 00:22:25
امروز چه دلتنگم
مثل من که مثل من گم ترانه کمرنگم
مثل من که مثل من گم ترانه کمرنگم
امروز چه دلتنگم
خاکستری ام انگار
همخاطره زنبق، یک لحظه پس از رگبار
امروز چه دلتنگم
از جنس تکاپوی مصنوعی فواره
بر حاشیه تکرار
امروز چه دلتنگم
مبهوت و کبود و گس
بر حضور مجروحم، چه فاخته چه کرکس
چه سرخ خیابان و چه قهوه ای کوچه
شکل سایه ابرم، بودنی سیاه و بس
بر مرکب چوبینم از کوچ نمی مانم
همساعت میدانچه بر دایره می رانم
بی حوصله
بی رویا
دریاچه اندوهم
تدفین جلگه و جنگل
سوگواری کوهم
آه ای من جان خسته
عصیان فرو خفته
انفجار پنهان و افسانه ناگفته
امروز که دلتنگم ناگهانه طغیان کن
شهر بهت و بهتان را به حادثه مهمان کن
امروز چه دلتنگم
مثل من که مثل من گم ترانه کمرنگم... ترانه سرا : ایرج جنتی عطایی
|
 |
ashkyar یکشنبه, 1390/09/06 22:40:58
...
|
 |
ashkyar شنبه, 1390/09/12 00:56:22
بوی موهات زیر بارون ، بوی گندم زار نمناک بوی شوره زار خیس ، بوی خیس تن خاک
جاده های مهربونی ، رگای آبی دستات غم بارون غروب ، ته چشمات تو صدات
قلب تو شهر گل یاس ، دست تو بازار خوبی اشک تو بارون روی ، مرمر دیوار خوبی ای گِل آلوده گل من ، ای تن آلوده ی دل پاک دل تو قبله ی این دل ، تن تو ارزونی خاک
یاد بارون و تن تو ، یاد بارون و تن خاک بوی گل تو شوره زار ، بوی خیس تن خاک همیشه صدای بارون ، صدای پای تو بوده همدم تنهایی هام ، قصه های تو بوده
وقتی که بارون می باره ، تو رو یاد من میاره یاد گلبرگای خیست ، روی خاک شوره زاره
|
 |
ashkyar شنبه, 1390/09/12 22:51:19
مریم عزیز درود به شما خوشحالم که خوشت اومده میبینم که دچار خاطرات شدی :))
"باران نابترین خاطره ی آسمانست که گاه برای زمین نجوایش میکند" م...
|
 |
ashkyar سه شنبه, 1390/09/15 00:43:48
مرز در عقـل و جنـون بـاریـک است
کفر و ایمان چه بههم نزدیک است
عشق هم در دل ما سردرگم
مـثــل ویـرانـی و بـهـت مــردم
گیسـویـت تعـزیتی از رؤیا
شب طولانی خون تا فردا
خــون چـرا در رگ مـن زنجـیــر است؟
زخـم من تشنـهتـر از شمشیـر است
مستم از جام تهی حیرانی
(بـاده نوشیده شـده پنهانی)
عشق تو پشت جنون محو شده
هوشیـاریست مـگـو سهو شده
من و رسـوایی و ایـن بار گنـاه
تـو و تنهایی و آن چشم سیاه
از من تازهمسلمان بگذر، بگذر
بگــذر از سر پیمـان بگذر، بگذر
دِیــن دیـوانـه به دیــن عشق تو شد
جادهی شک به یقین عشق تو شد
مستم از جام تهی حیرانی
"بـاده نوشیده شـده پنهانی" شعر از «افشین یداللهی»
|
 |
ashkyar پنج شنبه, 1390/09/17 01:13:47
خانوم گل آی خانوم گل برام سخته تحمل.... قدمات روی چشمام بیا به این ور پل
از این گوشه ی دنیا تا اون گوشه دنیا چشمام بسته برات پل خانوم گل آی خانوم گل
از اون روز که جداییت منو به گریه انداخت برای بارون چشمام پل رنگین کمون ساخت
به یادت که می افتم می لرزه دل و دستم هزار داد می زنم داد هنوز عاشقت هستم
یه روز تو باغ پاییز تو رو تکیده دیدم زدی ریشه تو قلبم تو رو به جون خریدم
من از خرابه دل برات گلخونه ساختم بهارُ با تو دیدم به بوی تو شناختم
خانوم گل... بهار وقتی بهاره که بوی تو رو داره وگرنه مثل هر سال خزون انتظاره
دلم امیدواره اگرچه گله داره که برگردی دوباره روزا رو می شماره
می دونم که تو امروز پشیمون تری از من بیا که دیره فردا واسه به هم رسیدن
شاعرش: اردلان سرافراز
|
 |
ashkyar پنج شنبه, 1390/09/17 23:39:56
درودی ویژه به فریاد عزیز به خاطر اشعار نابی که اینجا اوورده و همچنین مریم عزیز که سلیقش عالیه چرا که شعرایی که من دوست دارم دوست داره (((((((((((((((((((:
|
 |
ashkyar جمعه, 1390/09/18 01:47:50
امشب شعری خواهم نوشت با اشکهایت
جاری خواهم شد برگونهات با ناله هایت ....
|
 |
ashkyar جمعه, 1390/09/18 16:03:39
توی یک جنگل تندیس کبود
یه پرنده آشیونه ساخته بود
خون داغ عشق خورشید تو پرش
جنگل بزرگ خورشید رو سرش
تو هوای آفتابی تو درختا می پرید
تنشو به جنگل روشن خورشید می کشید
تا یه روز ابرای سنگین اومدند
دنیای قشنگشو به هم زدن
دیگه فردا آسمون آبی نشد
ابرا موندن هوا آفتابی نشد
بس که خورشیدشو تو زندون سرد ابرا دید
یه دفعه دیوونه شد از توی جنگل پر کشید
زندگیشو توی جنگل جا گذاشت
رفت و رفت ابرا رو زیر پا گذاشت
رفت و عاقبت به خورشیدش رسید
اما خورشید به تنش آتیش کشید
اگه خورشیدی که تو آسمونه
مرغ عاشق رو زمین فراوونه
می ره با اینکه میدونه می سوزه
من همون پرنده بودم که یه روز خورشیدو دید
اسم من یه قصه شد،اون قصه رو دنیا شنیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد!
|
 |
ashkyar شنبه, 1390/09/19 00:15:58
لبالب از مهرت شدم ...مثل همیشه...
|
 |
ashkyar شنبه, 1390/09/19 23:33:21
گل سنگم, گل سنگم چی بگم از دل تنگم مثه آفتاب اگه بر من نتابی سردم و بی رنگم همه آهم, همه دردم مثه طوفان پر گردم باد مستم که تو صحرا میپیچم دور تو میگردم
گل سنگم, گل سنگم چی بگم از دل تنگم مثه آفتاب اگه بر من نتابی سردم و بی رنگم
مثه بارون اگه نباری خبر از حال من نداری دل سنگت برام میسوزه گل سنگم, گل سنگم چی بگم از دل تنگم
همه آهم, همه دردم مثه طوفان پر گردم همه آهم, همه دردم مثه طوفان پر گردم
باد مستم که تو صحرا میپیچم دور تو میگردم
گل سنگم, گل سنگم چی بگم از دل تنگم مثه آفتاب اگه بر من نتابی سردم و بی رنگم آهنگساز : انوشیروان روحانی ترانه سرا : بیژن سمندر
|
 |
ashkyar یکشنبه, 1390/09/20 01:37:39
تقدیم شما یلدا جان از ترانه هایی که هایده با اون صدای ملکوتیش خونده.
عشق اگه روز ازل در دل دیوانه نبود تا ابد زیر فلک ناله مستانه نبود نرگس ساقی اگه مستی صد جام نداشت سر هر کوی و گذر این همه میخانه نبود
من و جام می و دل نقش تو در باده ناب خلوتی بود که در آن ره بیگانه نبود کاش آن تب که تو را سوخت مرا سوخته بود بفدای تو مگه این دل دیوانه نبود بفدای تو مگه این دل دیوانه نبود
تو چرا شمع شدی سوختی ای هستی من آن زمانی که تو را سایه پروانه نبود من جدا از تو نبودم بخدا در همه عمر
قبله گاه دل من جز تو در این خانه نبود کاش آن تب که تو را سوخت مرا سوخته بود بفدای تو مگه این دل دیوانه نبود بفدای تو مگه این دل دیوانه نبود
|
 |
ashkyar چهارشنبه, 1390/09/23 00:15:52
عزیز بومی ای هم قبیله رو اسب غربت چه خوش نشستی تو این ولایت ای با اصالت تو مونده بودی تو هم شکستی
تشنه و مومن به تشنه موندن غرور اسم دیار ما بود اون که سپردی به باد حسرت تمام دار و ندار ما بود
کدوم خزون خوش آواز تو رو صدا کرد ای عاشق که پر کشیدی بی پروا به جستجوی شقایق
کنار ما باش که محزون به انتظار بهاریم کنار ما باش که با هم خورشید و بیرون بیاریم
هزار پرنده مثل تو عاشق گذشتن از شب به نیت روز رفتن و رفتن صادق و ساده نیامدن باز اما تا امروز
خدا به همراه ای خسته از شب اما سفر نیست علاج این درد راهی که رفتی رو به غروبه رو به سحر نیست شب زده برگرد
|
 |
ashkyar چهارشنبه, 1390/09/23 16:05:41
ای بهار عشق من بی روی تو رنگ خزان دارد بهارم وای از این بی حاصلی فریاد از این عشقی که من در سینه دارم
اسیر غمت را نمانده دگر نه شوق تماشا نه ذوق سفر نهال امیدم نداده ثمر غم تو چنانم گرفته به بر که از دو جهانم نمانده خبر
اسیر غمت را نمانده دگر نه شوق تماشا نه ذوق سفر نهال امیدم نداده ثمر غم تو چنانم گرفته به بر که از دو جهانم نمانده خبر
اگر تو ندانی خدای تو داند که از غمت آمد چه بر سر من اگر تو نبودی برابر چشمم خیال تو بوده برابر من نسیم بهشتی شمیم بهاری که جان من آری به پیکر من بیا که بریزی ز ساغر چشمت شراب محبت به ساغر من.شراب محبت به ساغر من
مست عشق توام بی تو چنگ دلم نغمه ای نسراید از شکسته دلان نای خسته دلان نغمه کی به در آید.
اسیر غمت را نمانده دگر نه شوق تماشا نه ذوق سفر نهال امیدم نداده ثمر غم تو چنانم گرفته به بر که از دو جهانم نمانده خبر ترانه سرا :زنده یاد بیژن ترقی باصدای بانو حمبرا
|
 |
ashkyar یکشنبه, 1390/09/27 16:06:38
می خوام یه قصری بسازم پنجره هاش آبی باشه من باشم و تو باشی یک شب مهتابی باشه
می خوام یه کاری بکنم شاید بگی دوسم داری می خوام یه حرفی بزنم که دیگه تنهام نذاری
می خوام برات از آسمون یاسای خوشبو بچینم می خوام شبا عکس تو رو تو خواب گل ها ببینم
می خوام که جادوت بکنم همیشه پیشم بمونی از تو کتاب زندگیم یه حرف رنگی بخونی
امشب می خوام برای تو یه فال حافظ بگیرم اگر که خوب در نیومد به احترامت بمیرم
امشب می خوام تا خود صبح فقط برات دعا کنم برای خوشبخت شدت خدا خدا خدا کنم
امشب می خوام رو آسمون عکس چشاتو بکشم اگه نگاهم نکنی ناز نگاتو بکشم
می خوام تو رو قسم بدم به جون هر چی عاشقه به جون هر چی قلب صاف رنگ گل شقایقه
یه وقتی که من نبودم بی خبر از اینجا نری بدون یه خداحافظی پر نزنی تنها نری
به موقعی فکر نکنی دلم واست تنگ نمیشه فکر نکنی اگه بری زندگی کمرنگ نمیشه
اگه بری شبا چشام یه لحظه هم خواب ندارن آسمونای آرزو یه قطره مهتاب ندارن
راسیتی دلت میآد بری بدون من بری سفر بعدش فراموشم کنی برات بشم به رهگذر
اصلا بگو که دوست داری اینجور دوست داشته باشم اسم تو رو مثل گلا تو گلدونا کاشته باشم
حتی اگه دلت نخواد اسم تو تو قلب منه چهره تو یادم می آد وقتی که بارون می زنه
ای کاش منم تو آسمون به مرغ دریایی بودم شاید دوسم داشتی اگه آهوی صحرایی بودم
ای کاش بدونی چشمات و به ثد تا دنیا نمی دم یه موج گیسوی تو رو به صد تا دریا نمی دم
به آرزوهام می رسم اگر که تو پیشم باشی اونوقت خوشبخت میشم مثل فرشته ها تو نقاشی
تا وقتی اینجا بمونی بارون قشنگ و نم نمه هوای رفتن که کنی کرگ گلای مریمه
نگام کن و برام بگو بگوی می ری یا می مونی بگو دوسم داری یا نه مرگ گلای شمعدونی
نامه داره تموم میشه مثل تموم نامه ها اما تو مثل آسمون عاشقی و بی انتها
|
 |
ashkyar یکشنبه, 1390/09/27 23:02:14
شاید فراموشت شدم شاید دلت تنگه برام شاید بیداری مثل من به فکر اون خاطره هام
شاید تو هم شب که میشه میری به سمت جاده ها
بگو تو هم خسته شدی مثل من از فاصله ها
با هر قدم برداشتنت فاصله بین مون نشست
لحظه ای که بستی در و شنیدی قلب من شکست؟
یادت بیاد که من کی ام همون که میمیره برات
همونی که دل نداره برگی بیفته سر راهت
نمیتونم دورت کنم لحظه ای از تو رویاهام
تو مثل خالکوبی شدی تو تک تک خاطره هام
ازکی داری تو دور میشی ؟! از من که میمیرم برات
از منی که دل ندارم برگی بیفته سر راهت
بگو من از کی بگیرم حتی یه بار سراغ تو
دارم حسودی میکنم به آیینه اتاق تو
کاش جای اون آیینه بودم هر روز تورو می دیدمت
اگر که بالشت بودم هر لحظه میبوسیدمت
|
 |
ashkyar دوشنبه, 1390/09/28 22:24:05
ﻣﻦ ﻣﻴﮕﻢ ﻣﻨﻮ ﺷﻜﺴﺘﻦ
ﭼﺸﻢ ﻓﺎﻧـﻮﺳﻤﻮ ﺑﺴﺘﻦ
ﺗﻮ ﻣﻴـﮕﻲ ﺧﺪا ﺑﺰرﮔـﻪ
ﻣﺎﻫﻮ ﻣﻴﺪه ﺑﻪ ﺷﺐ ﻣﻦ
ﻣﻦ ﻣﻴﮕﻢ آﺧﻪ دﻟﻢ ﺑﻮد
اوﻧـﻜﻪ اﻓﺘـﺎده ﺑﻪ ﺧﺎﻛﻪ
ﺗﻮ ﻣﻴﮕﻲ ﺳﺮت ﺳﻼﻣﺖ
آﻳـﻨـﻪ ﻫﺎ زﻻل و ﭘـﺎﻛـﻪ
آﻳـﻨـﻪ ﻫﺎ زﻻل و ﭘـﺎﻛـﻪ
اﻳـﻨﻪ ﻛـﻪ ﻓﺎﺻﻠﻪﻫﺎ رو
ﻧﻤﻴﺸﻪ ﺑﺎ ﮔﺮﻳﻪ ﭘﺮ ﻛﺮد
ﻳﻜﻴﻤﻮن ﺑﻬﺎر ﺳﺮﺧﻮش
ﻳﻜﻴﻤﻮن ﭘﺎﻳـﻴﺰ ﭘـﺮ درد
ﻣﻦ ﻣﻴﮕﻢ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻣﺮگ
ﺑﻴﻦ دﺳﺘـﺎی ﺗـﻮ ﺗﺎ ﻣﻦ
ﺗﻮ ﻣﻴـﮕﻲ زﻧﺪﮔﻲ اﻳـﻨﻪ
ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺑﺎ ﻣـﻦ
ﻣﻦ ﻣﻴﮕﻢ ﺣﺎﻻ ﺑﺴﻮزم
ﻳـﺎ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻏـﺼﻪ ﺑﺴﺎزم
ﺗﻮ ﻣﻴﮕﻲ ﻓﺮﻗﻲ ﻧـﺪاره
ﻣﻦ ﻛﻪ ﭼﻴﺰی ﻧﻤﻴﺒﺎزم
ﻣﻦ ﻣﻴﮕﻢ اﻳﻨﺠﺎ رو ﺑﺎﺧﺘﻲ
ﻋـﻤﺮی ﻛﻪ رﻓـﺘﻪ ﻧـﻤﻴـﺎد
ﺗﻮ ﻣﻴﮕﻲ ﻗﺼﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺑﻮد
ﺗﻮ ﻳﻪ ﺑﺮﮔﻲ ﺗﻮی اﻳﻦ ﺑﺎد
ﻣﻦ ﻣﻴﮕﻢ ﺣﺎﻻ ﺑﺴﻮزم
ﻳـﺎ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻏـﺼﻪ ﺑﺴﺎزم
ﺗﻮ ﻣﻴﮕﻲ ﻓﺮﻗﻲ ﻧـﺪاره
ﻣﻦ ﻛﻪ ﭼﻴﺰی ﻧﻤﻴﺒﺎزم
ﻣﻦ ﻣﻴﮕﻢ اﻳﻨﺠﺎ رو ﺑﺎﺧﺘﻲ
ﻋـﻤﺮی ﻛﻪ رﻓـﺘﻪ ﻧـﻤﻴـﺎد
ﺗﻮ ﻣﻴﮕﻲ ﻗﺼﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺑﻮد
ﺗﻮ ﻳﻪ ﺑﺮﮔﻲ ﺗﻮی اﻳﻦ ﺑﺎد ﺗﺮاﻧﻪ ﺳﺮا : ﺷﻬﺮام داﻧﺶ
|
 |
ashkyar چهارشنبه, 1390/09/30 11:39:35
به به حض کردم مریم
|
 |
ashkyar شنبه, 1390/10/03 00:38:06
به به بهروز خان عزیز با صدای بانو مرضیه چه شنیدنیست
|
 |
ashkyar جمعه, 1390/10/09 23:33:07
سقف خونم طلای ناب زیر پاهام حصیر سرد تو دست من سیب گلاب اما دلم پره زدرد مثل درخت بیدکی تکیه مو دادم به کسی شدم درختی تو کویر تنها و خشکیک اسیر اما یه روزگاری بود پدر بزرگمون می گفت بهشت همین دنیایماست عشق و صفاست اما کجاست مثل درخت بیدکی
تکیه مو دادم به کسی
شدمدرختی تو کویر
تنها و خشک، یک اسیر
می خوام دیگه رها باشم
ساده و بی ریاباشم
زمینمو شخم بزتم
نه بد باشم
نه خوب باشم
|
 |
ashkyar دوشنبه, 1390/10/26 02:20:34
همنفس
این که مث رهاییه
گاهی یه قفل قفسه
این کیه این کیه
که با من همنفسه
واسه من مقدسه
گاهی بغض غربت و بی کسیه
پاری وقتها مثه دلواپسی
این کیه این کیه
که با من همنفسه واسه من مقدسه
مثه خواب دم صبح
مثه گریه هق هقه
مث بوی جنگله یه عاشقه
گل ناز لادنه یه عقیق روشنه
انگار این خود منه خود منه
این کیه این کیه
که با من هم نفسه
واسه من مقدسه
نبض گل اقاقیه
گاهی دروغه هوسه
این کیه این کیه
که بامن همنفسه
واسه من مقدسه
مثه ترس از یه فرار توی خواب
مثه لبخند یه عکس توی قاب
این کیه این کیه
که با من همنفسه
واسه من مقدسه
پاری وقها بد می شه
به مترسک می مونه
منو از تموم شدن می ترسونه
مثه فکر یه سفر لحظه رسیدنه
همه .؟. پریدنه
این کیه این کیه
که با من همنفسه
واسه من مقدسه
ترانه : شهیار قنبری
|
 |
ashkyar چهارشنبه, 1390/11/05 22:51:03
چون گل همراه نسیم میرقصد دل ببرم من مست و باد صبا میریزد گل به سرم
چون پروانه عشق گل به سر دارم صحراها را زیر بال و پر دارم
بینم هر شب من به عالم رویا آید سویم آشنایی از صحرا بخدااااااا
در انتظار تو ام تو بیااا که بیقرار تو ام
بازا تو گل بشو من گلشن بگذار سرت به دامان من بازا تو می بشو من ساغر گرمی بده تو بر جان من دستم بگیر و یک دم بگذار لب بر لبان سوزان من بخدااا
در انتظار تو ام تو بیااا
که بیقرار تو ام
ای از عشقم نگرفتی هوس یک دم بر ما بگذر من برگ گل تو نسیم سحر دستم با ناز تو بگیر و ببر
چون پروانه عشق گل به سر دارم صحرا ها را زیر و بال و پر دارم بخداااا
در انتظار تو ام تو بیااااا که بیقرار تو ام
|
 |
ashkyar چهارشنبه, 1390/11/05 23:00:08
(ای از عشقم نگرفتی خبر
یک دم بر ما بگذر بگذر)
|
 |
ashkyar چهارشنبه, 1390/11/12 16:31:30
نمانده چرا، در زمانه ما، رنگ مهر و وفا، عشق و صدق و صفائی، خدایـــا، خدایـــا، خدایـــا
کشد به کجا، کار اهل صفا، ای رقم زن ما، تابه کی نارَوائی، خدایـــا، خدایـــا، خدایـــا
###
کجا بگریزم، که غم نشناسد، نشانِ مرا چه چاره کنم تا، زمانه بفهمد، زبان مرا
غمم به سر و، آتشم به دل و، بسته لب ناله کردم دلی نشود تا، خبر زغمم، نیمه شب ناله کردم
###
به جلوه همی، در دل جمع خوبان، نشسته توئی
به شکوه همی، در پی عمر کوته، فتاده منم
به خنده همی، دامن از دست یاران، کشیده توئی به گریه همی، سر به دامان صحرا، فتاده منم
دگر چه بود، لطف این زندگانی تهی چو شود، ساغر مهربانی
###
نمانده چرا، در زمانه ما، رنگ مهر و وفا، عشق و صدق و صفائی، خدایـــا، خدایـــا، خدایـــا
کشد به کجا، کار اهل صفا، ای رقم زن ما، تابه کی نارَوائی، خدایـــا، خدایـــا، خدایـــا
|
 |
ashkyar سه شنبه, 1390/11/25 15:16:31
نسیم سردمهرگان
ز مرگ گل خبر دهد
غروب عشق و زندگی
به قلب غنچه پا نهد
از این غم سراپا
گشته این گلزار زیبا
چون مزار آرزوها
فغان شکسته در گلو
ز گریه مرغ آرزو
ز گل به محنت خزان
دگر نمانده رنگ و بو
از این غم سراپا
گشته این گلزار زیبا
چون مزار آرزوها
چو من مرغ چمن ز غم دیگر نمی خواند زان سرمستی اثر دیگر نمی ماند
گشته این گلزار زیبا چون مزار آرزوها نسیم...
|
 |
ashkyar پنج شنبه, 1390/11/27 01:44:06
شب بود بیابان بود زمستان بود
بوران بود سرمای فراوان بود
یارم در آغوشم هراسان بود
از سردی افسرده و بیجان بود
از بهر آن سیمینبر خوشگل
از جسم و جان خود بودم غافل
میکوشیدم بهرش از جان و دل
میبردمش با خود سوی منزل
گیسویش، از باد و باران گشته آشفته
در مویش گویی مروارید غلتان خفته
طی شد راه دشوار، آخر بر من و یار
با بوسهای گرمی به او دادم
با لبهای چون قند، بر رویم زد لبخند
برد آنهمه رنج و غم از یادم
باصدای زنده یاد بانو پوران شنیدنی ست.
|
 |
ashkyar جمعه, 1390/11/28 17:33:50
درود بر تو مریم گلی عزیز چقدر این ترانه رو دوست دارم.. ممنون
|
 |
ashkyar جمعه, 1390/11/28 17:37:29
هنوز عاشقترینم ای تو تنها باور من بغیر از با تو بودن نیست هوایی در سر من
هنوز عطر تو مونده در فضای خانه من هنوزم بیقراره این دل دیوونه من
فراموشم نکن فراموشم نکن تویی تنها دلیل بودن من به یاد من باش, فراموشم نکن
من تشنه محبت, درد آشنای هجرت دلم به این جدایی, هرگز نکرده عادت
ناکامی از تولد, همزاد بخت من بود ندارم از تو شکوه, این سرنوشت من بود
فراموشم نکن فراموشم نکن تویی تنها دلیل بودن من به یاد من باش, فراموشم نکن
بی تو حدیث عشقو دیگر باور ندارم, جز با تو بودن آرزویی در سر ندارم
میپیچه عطر خاطره در خلوت شبهای من, تکرار اسمه قشنگت شده عادت لبهای من
فراموشم نکن فراموشم نکن تویی تنها دلیل بودن من به یاد من باش, فراموشم نکن
|
 |
ashkyar چهارشنبه, 1390/12/03 13:03:24
تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب بدینسان خوابها را با تو زیبا می کنم هر شب
تبی این گاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه چه آتشها که در این کوه برپا می کنم هر شب
تماشایی است پیچ و تاب آتش ها .... خوشا بر من که پیچ و تاب آتش را تماشا می کنم هر شب
مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست چگونه با جنون خود مدارا می کنم هر شب
چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو که این یخ کرده را از بیکسی ها می کنم هرشب
تمام سایه ها را می کشم بر روزن مهتاب حضورم را ز چشم شهر حاشا می کنم هر شب
دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب
کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی ؟ که من این واژه را تا صبح معنا می کنم هر شب
محمدعلی بهمنی
|
 |
ashkyar سه شنبه, 1390/12/09 14:25:16
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد در دام مانده باشد صیاد رفته باشد آه از دمی که تنها با داغ او چو لاله در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد امشب صدای تیشه از بیستون نیامد شاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشد خونش به تیغ حسرت یا رب حلال بادا صیدی که در کمندت آزاد رفته باشد از آه دردناکی سازم خبر دلت را وقتی که کوه صبرم بر باد رفته باشد رحم است بر اسیری کز گرد دام زلفت با صد امیدواری ناشاد رفته باشد شادم که از رقیبان دامن کشان گذشتی گو مشت خاک ما هم بر باد رفته باشد پر شور از حزین است امروز کوه وصحرا مجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد شعری زیبا از حزین لاهیجی
|
 |
ashkyar شنبه, 1390/12/13 01:43:41
آورده خبر راوی کو ساغر و کو ساقی دوری به سر اومد از او خبر اومد
چشم و دل من روشن شد کلبه دل گلشن وا کن در ایوون کو گل واسه گلدون
دیدی سر ذوق اومد با شادی و شوق اومد زاری مکن ای دل شیون مکن ای دل
این لحظه ی دیداره پایان شب تاره غوغا نکن ای دل بلوا نکن ای دل
خسته تر از خسته ام شیشه ی بشکسته ام
"حالا که از ما گذشت اومدن یار و باش کار خدا رو ببین عاقبت ما رو باش
بعد یه عمری صبوری کنارم میاد اشکای شادی به چشمام که یارم میاد
|
 |
ashkyar دوشنبه, 1391/01/07 16:23:39
صفای اشک و آهم داده این عشق دل دور از گناهم داده ای عشق دو چشمونت یه شب آتیش به جون زد خیال کردم پناهم داده ای عشق چنون عاشق چنون دیوونه حالم که می خوام از تو و از دل بنالم هنوزم با همین دیوونه حالیم یه رنگم، صادقم، صافم، زلالم
تو که عشق رو تو ویرونی ندیدی شب سر در گریبونی ندیدی نمی دونی چه دردی داره دوری تو که رنگ پریشونی ندیدی
عزیز جونم، غم عشق تو کم نیست سوای عشق تو هر غم که غم نیست گله کردی چرا می نالم از درد دیگه این ناله ها دست خودم نیست چنون عاشق چنون دیوونه حالم که می خوام از تو و از دل بنالم هنوزم با همین دیوونه حالیم یه رنگم، صادقم، صافم، زلالم
|
 |
ashkyar جمعه, 1391/01/11 02:17:58
گرید به حالم کوه و در و دشت از این جدایی می نالد از غم این دل دمادم فردا کجایی سفر بخیر ، سفر بخیر مسافر من گریه نکن ، گریه نکن بخاطر من
باران میبارد امشب دلم غم دارد امشب آرام جان خسته ره میسپارد امشب در نگاهت مانده چشمم شاید از فکر سفر برگردی امشب از تو دارم یادگاری سردی این بوسه را پیوسته بر لب قطره قطره اشک چشمم میچکد با نم نم باران به دامن بسته ای بار سفر را با تو ای عاشقترین بد کرده ام من
رنگ چشمت رنگ دریا سینه من دشت غمها یادم آید زیر باران با تو بودم با تو تنها زیر باران با تو بودم زیر باران با تو تنها
گفته ای شاید بیایی از سفر اما نمیشه باور من رفتنت را کرده باور التماسم را ببین در این نگاهم زیر باران گریه کردم بلکه باران شوید از جانم گناهم
این کلام آخرینت برده میل زندگی را از سر من گفته ای شاید بیایی از سفر اما نمیشه باور من
کی رود از خاطر من آخرین بوسه شبی در زیر باران رفتی و کردم صدایت اما در آغوش شب گشتی تو پنهان
این کلام آخرینت....
|
 |
ashkyar شنبه, 1391/01/12 01:18:40
عجب....................
|
 |
ashkyar چهارشنبه, 1391/01/16 16:46:52
نگاه کن من به عشق تو چه لیلا وار تن یخ بستهء پروازو می بوسم بیا گرم کن منو با سرخی رگ هات من اون رگ های پر آوازو می بوسم
تو رو می بوسم ای پاکیزهء عریان تو روپاکیزه مثل مخمل قرآن طلوع کن من حرارت از تو می گیرم ظهور کن من شهامت از تو می گیرم
بیا ، هیچ کس مثل من و تو عاشق نیست مثل ما عاشق و همسایه و همدم بیا ، از شیشهء سخت و بلند عشق مثل ارابهء نور رد بشیم با هم
نگاه کن ، من چه شبنم وار، چه شبنم وار به استقبال دستای خزون می رم هراسم نیست از این سرمای ویران گر برای تو ، من عاشقانه می میرم
|
 |
ashkyar پنج شنبه, 1391/01/17 23:36:25
این روزا تو شهر ما کوچه و خیابونش
نم نمای بارونش شر شرای ناودونش
دوستای قدیمیمون بچه های شیطونش
تو رو یادم میارم غم رو غمهام میزارم
منو بی تو میبرن اشکامو در میارن
بدون اما دل من اینو باور نداره
به چه جرم و چه گناه عمری رو در به دره
میتونی بگی به من بی تو باید چه کنم
نیستی دریای غمو با کی قسمت بکن
|
 |
ashkyar شنبه, 1391/01/19 01:14:59
دورد بر تو ساحل زیبا سرشت...
|
 |
ashkyar جمعه, 1391/02/08 22:41:26
دو تا چشمام همه جا دنبال تو میگرده
با نبودنت دلم با غصه ها سر کرده
شب و روز در پی تو من همه جا رو گشتم
یکی گفت غصه نخور اون داره بر میگرده
زندگی با عشق تو رنگ دیگه داشت برام
رفتی و بدون تو تلخ شده روز و شبام
دل من با هیچ کسی نمیتونست خو بگیره
شب و روز منتظر و چشم به رات مونده نگام
کسی مثل تو نشد کسی مثل تو نبود
همش از خدا میخوام که بیایی زود زود
کاشکی میشد دوباره باز هم و پیدا بکنیم
سفره ی عشقمونو با همدیگه وا بکنیم
کاش تو این شهر غریب صدای آشنا بیاد
دل من هواتو کرده فقطم تو رو میخواد
|
 |
ashkyar شنبه, 1391/02/09 13:07:29
((:
|
 |
ashkyar یکشنبه, 1391/02/10 00:24:50
خوشبختی بر سه ستون استوار است:
فراموش کردن گذشته
غنیمت شمردن حال
امیدوار بودن به آینده... ******!!! درود ایوان عزیز اگه سعی کنی مطالبی رو که زحمت میکشیدو به این سایت میارید در جای مخصوص و مرتبط همان اتاق باشه خیلی بهتره؛ اینطور باعث به هم ریختگی تالارها و اتاقها نخواهد شد.
ممنونم دادا
|
 |
ashkyar سه شنبه, 1391/02/12 00:43:26
چشمت بی بلا ایوان عزیزم دمت گرمو سرت خوش باد دادا در ضمن نوکر بابات باش؛ جیگر طلا ((:
بدرود دوست عزیز
|
 |
ashkyar جمعه, 1391/02/15 01:19:09
عقرب زلف کجت با قمر قرینه
تا قمر در عقربه کار ما چنینه
کیه کیه در میزنه مــن دلم می لرزه در رو با لنگر میزنه من دلم می لرزه
ای پری بیــا در کنار ما جــان خستـه را مرنجان از برم مرو خصم جان مشو تا فدای تو کنم جان
نرگس مست تو و بخــت من خرابه بخت من از تو و چشم تو از شرابه
کیه کیه در میـزنه مــن دلم می لرزه در رو با لنگر میزنه من دلم می لرزه
شعر ترانه : منسوب به ناصرالدین شاه
|
 |
ashkyar پنج شنبه, 1391/02/21 18:08:13
بر نمی آید...
|
 |
ashkyar جمعه, 1391/02/22 20:27:01
درود دادا جان منم که الکی نگفتم بر نمی آید" میدونم که برنمی اید؛ هرچیزی جای خودشو داره ؛ جابجا بشی بیخودی؛ جابجات کنن به زور؛ ندونی داره چی به سرت میاد و هواست نباشه ... ! نه به اینا نیست" میدونییی؛((:
مادرت رو پیشت نداشته باشی ، نفهمیش ؛ ندونی کیه ؛ بازم نخواهی فهمید که اگه دستش تو دستت نباشه هیچی از تو بر نمیاد.
من عشق رو از دستهای مادرم به خوبی لمس کردم اگر هم طعمی ازین شهد شیرین عشق مادر رو می چشم بازم به خاطر وجود اونه وگرنه من که هیچی نداشتم از خودم...
"ببخشید شاید بگی این شعر ربطی به حرف من نداشت ، اما من میگم دادا؛ من وقتی این شعر رو خوندم این مفهوم به ذهنم نشست((: نه به اینا نیست باید بهش برسی ؛ به اون چشمه ی ناب کنار سنگ کهن دیر
بدرود
|
 |
ashkyar شنبه, 1391/02/23 23:35:57
ایوان عزیز توجه نکردی چی شد!
|
 |
ashkyar یکشنبه, 1391/02/24 17:08:51
یاد اون روزهای خوب......
یاد اون روزهای شاد.......
یاد اون روزهای روشن دلمو خون میکنه........ (غم عشقت منو داغون میکنه)
حالا که عاشق اون چشمها شدم...... برای خاطره تو رسوا شدم...... از دلت عشقمو بیرون میکنی.......... دلمو خون میکنی دلمو خون میکنی....
تو برام دونه پاشیدی تا که من....... چشمامو بستمو رام تو شدم......... حالا که کفتر بام تو شدم......... دلمو خون میکنی دلمو خون میکنی...
|
 |
ashkyar دوشنبه, 1391/02/25 00:29:00
هنوز عاشقترینم ای تو تنها باور من بغیر از با تو بودن نیست هوایی در سر من
هنوز عطر تو مونده در فضای خانه من هنوزم بیقراره این دل دیوونه من
فراموشم نکن فراموشم نکن تویی تنها دلیل بودن من به یاد من باش, فراموشم نکن
من تشنه محبت, درد آشنای هجرت دلم به این جدایی, هرگز نکرده عادت
ناکامی از تولد, همزاد بخت من بود ندارم از تو شکوه, این سرنوشت من بود
فراموشم نکن فراموشم نکن تویی تنها دلیل بودن من به یاد من باش, فراموشم نکن
بی تو حدیث عشقو دیگر باور ندارم, جز با تو بودن آرزویی در سر ندارم
میپیچه عطر خاطره در خلوت شبهای من, تکرار اسمه قشنگت شده عادت لبهای من
فراموشم نکن فراموشم نکن تویی تنها دلیل بودن من به یاد من باش, فراموشم نکن
هنوز عاشقترینم ای تو تنها باوره من بغیر از با تو بودن نیست هوایی در سر من
هنوز عطر تو مونده در فضای خانه من هنوزم بیقراره این دل دیوونه من
فراموشم نکن فراموشم نکن تویی تنها دلیل بودن من به یاد من باش, فراموشم نکن
فراموشم نکن, فراموشم نکن, فراموشم نکن ...
|
 |
ashkyar سه شنبه, 1391/02/26 00:27:57
مشکل اینجا نیست... مشکل ظرفیت ادماست که اونقدر ظرفیت داشتته باشی اونقدر دل دریا باشی اونقدر معرفت داشته باشی که بین خودت و اون فرقی نگذاری ازین جهت که چه کسی دارای هنر هست وچه کسی نیست، و یا اونقدر باشیم ؛ که دنبال سایه های احساسات و عواطفش نباشی تا روزی اینچنین بر کرسی رسوای قضاوت بنشینیم...
امشب شهر خودمون نیستمو در سفرم، الانم با گوشی موبایل به اینجا سری زدم،اما...
گاه نمیشه چیزی نگفت و گاه هم نمیشه همه چیزو گفت...
این سایت هم اونقدر برام حرمت داره که نمیتونم سفره ی دل باز کنم نه به خاطراینکه بخوام حرف نامربوطی بگم نه، به خاطر اینکه نمیخوام زیاد شخصیش کنم، وگرنه که اگر به جز از اینجا دریچه ی دیگه ای بود برای گفتن ناگفته هایی که دیگران به جای تو با زبون خودشون بیانش می کنند ؛ می گفتمش
چقدر خوب میشد کمی خوب بودیم تا خاطره ای حتی دور ؛ به شکل گلی در باغچه ی خانه امان شکوفه دهد؛ نه به خاطر یادآوری روزهای پیشین فقط برای چیدن شاخه ی لبخندی که روزگاری بادیدن ما باز میشد .
|
 |
ashkyar سه شنبه, 1391/02/26 00:44:24
من ازمون دل دادگیرو چنان بد ندادم که بخوام امروز در این گذرگاه ، همچون نشانه ای در میدان جنگ باشم تاکه هدف کمانداران بی نشان شوم...
-------------------------------- اشکم در مشکمم نیست که دلمو باقطره اشکی از غم رها کنم ، در خودم میریزمو باز به زنجیر سکوت بسته میشم
عدالت نیست چیزی بشنوی که نباید بشنوی و چیزهایی رو به زبون نتونی بیاری که برای گفتنش لاجرم آبستن بغضی سنگین می شوی.
...
|
 |
ashkyar سه شنبه, 1391/02/26 15:38:04
اینجا بایداتاق اشعار خاطره انگیزه باشه ؟!نه اشعار منت انگیز... ok
|
 |
ashkyar سه شنبه, 1391/03/02 01:04:50
به تو از تو می نویسم به تو ای همیشه در یاد ای همیشه از تو زنده لحظه های رفته بر باد
وقتی که بن بست غربت سایه سار قفسم بود زیر رگبار مصیبت بی کسی تنها کسم بود
وقتی از آزار پاییز برگ و باغم گریه می کرد قاصد چشم تو آمد مژده ی روییدن آورد
ای همیشگی ترین عشق در حضور حضرت تو ای که می سوزم سراپا تا ابد در حسرت تو
به تو نامه می نویسم نامه ای نوشته بر باد که به اسم تو رسیدم قلمم به گریه افتاد
ای تو یارم روزگارم گفتنی ها با تو دارم ای تو یارم از گذشته یادگارم
به تو نامه می نویسم ای عزیز رفته از دست ای که خوشبختی پس از تو گم شد و به قصه پیوست
در گریز ناگزیرم گریه شد معنای لبخند ما گذشتیم و شکستیم پشت سر پلهای پیوند
در عبور از مسلخ تن عشق ما از ما فنا بود باید از هم می گذشتیم برتر از ما عشق ما بود
|
 |
ashkyar چهارشنبه, 1391/03/03 18:04:00
تا دلم شکوه را آغاز میکنه دیگه اشکم واسه من ناز میکنه...
|
 |
ashkyar شنبه, 1391/03/06 00:59:46
هـــــــرچی آرزوی خوبه مال تو هرچی که خاطره داری مال من اون روزای عاشقونه مال تو این شبای بی قراری مال من ...
|
 |
ashkyar دوشنبه, 1391/03/08 17:31:21
شب آشیان شبزده چکاوک شکسته پر رسیده ام به ناکجا مرا به خانه ام ببر کسی به یاد عشق نیست کسی به فکر ما شدن از آن تبار خودشکن تو مانده ای و بغض من از این چراغ مردگی . از این بر آّب سوختن از این پرنده کشتن و از این قفس فروختن چگونه گریه سر کنم که یار غمگسار نیست مرا به خانه ام ببر که شهر . شهر یار نیست از این چراغ مردگی . از این بر آّب سوختن از این پرنده کشتن و از این قفس فروختن چگونه گریه سر کنم که یار غمگسار نیست مرا به خانه ام ببر که شهر . شهر یار نیست مرا به خانه ام ببر . ستاره دلنواز نیست سکوت نعره میزند . که شب ترانه ساز نیست مرا به خانه ام ببر که عشق در میان نیست مرا به خانه ام ببر اگر چه خانه . خانه نیست از این چراغ مردگی . از این بر آّب سوختن از این پرنده کشتن و از این قفس فروختن چگونه گریه سر کنم که یار غمگسار نیست مرا به خانه ام ببر که شهر . شهر یار نیست مرا به خانه ام ببر . ستاره دلنواز نیست سکوت نعره میزند . که شب ترانه ساز نیست مرا به خانه ام ببر که عشق در میان نیست مرا به خانه ام ببر اگر چه خانه . خانه نیست از این چراغ مردگی . از این بر آّب سوختن از این پرنده کشتن و از این قفس فروختن چگونه گریه سر کنم که یار غمگسار نیست مرا به خانه ام ببر که شهر . شهر یار نیست
شاعر : ایرج جنتی
|
 |
ashkyar دوشنبه, 1391/03/15 20:54:19
ای ﺑـﺎزﻳـﮕﺮ! ﮔـﺮﻳـﻪ ﻧـﻜـﻦ، ﻣـﺎ ﻫﻤﻪ ﻣﻮن ﻣـﺜﻞ ﻫـﻤﻴﻢ
ﺻﺒﺤﻬﺎ ﻛﻪ از ﺧﻮاب ﭘﺎ ﻣﻴﺸﻴﻢ ﻧﻘﺎب ﺑﻪ ﺻﻮرت ﻣﻲزﻧﻴﻢ
ﻳﻜﻲ ﻣﻌﻠﻢ ﻣﻴـﺸﻪ و ﻳﻜﻲ ﻣﻴﺸﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﺪوش
ﻳﻜﻲ ﺗﺮاﻧﻪﺳﺎز ﻣﻴﺸﻪ ﻳﻜﻲ ﻣﻴﺸﻪ ﻏﺰل ﻓﺮوش
ﻛﻬﻨﻪ ﻧﻘﺎب زﻧﺪﮔﻲ ﺗﺎ ﺷﺐ رو ﺻﻮرﺗﻬﺎی ﻣﺎﺳﺖ
ﮔﺮﻳﻪﻫﺎی ﭘـﺸﺖ ﻧﻘﺎب ﻣﺜﻞ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﻲ ﺻﺪاﺳﺖ
ﻫﺮ ﻛﺴﻲ ﻫﺴﺘﻲ ﻳﻪ دﻓﻌﻪ ﻗـﺪ ﺑـﻜﺶ از ﭘﺸﺖ ﻧﻘﺎب
از رو ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺣﺮف ﻧـﺰن، رﻫﺎ ﺷﻮ از ﺣﻴﻠﻪی ﺧﻮاب
ﻧـﻘﺶ ﻳـﻚ درﻳـﭽـﻪ رو رو ﻣـﻴﻠـﻪ ﻗﻔﺲ ﺑﻜﺶ
ﺑﺮای ﻳﻚ ﺑﺎر ﻛﻪ ﺷﺪه ﺟﺎی ﺧﻮدت ﻧﻔﺲ ﺑﻜﺶ
ﻛﺎﺷﻜﻲ ﻣﻴﺸﺪ ﺗﻮ زﻧﺪﮔﻲ، ﻣﺎ ﺧﻮدﻣﻮن ﺑﺎﺷﻴﻢ و ﺑﺲ
ﺗـﻨـﻬﺎ ﺑـﺮای ﻳـﻚ ﻧـﮕـﺎه، ﺣـﺘﻲ ﺑـﺮای ﻳـﻚ ﻧﻔﺲ
ﺗﺎ ﻛﻲ ﺑﻪ ﺟﺎی ﺧﻮدِ ﻣﺎ ﻧﻘﺎبِ ﻣﺎ ﺣﺮف ﺑﺰﻧﻪ؟
ﺗﺎ ﻛﻲ ﺳﻜـﻮﺗـﻮ رج زدن ﻧﻘﺶﻧﻤﺎﻳﺶ ﻣﻨﻪ؟ ﻫﺮ ﻛﺴﻲ ﻫﺴﺘﻲ ﻳﻪ دﻓﻌﻪ ﻗـﺪ ﺑـﻜﺶ از ﭘﺸﺖ ﻧﻘﺎب
از رو ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺣﺮف ﻧـﺰن، رﻫﺎ ﺷﻮ از ﺣﻴﻠﻪی ﺧﻮاب
ﻧـﻘﺶ ﻳـﻚ درﻳـﭽـﻪ رو رو ﻣـﻴﻠـﻪ ﻗﻔﺲ ﺑﻜﺶ
ﺑﺮای ﻳﻚ ﺑﺎر ﻛﻪ ﺷﺪه ﺟﺎی ﺧﻮدت ﻧﻔﺲ ﺑﻜﺶ
ﻣﻲﺧﻮام ﻫﻤﻴﻦ ﺗﺮاﻧﻪ رو، رو ﺻﺤﻨﻪ ﻓﺮﻳﺎد ﺑﺰﻧﻢ
ﻧـﻘـﺎﺑـﻤﻮ ﭘـﺎره ﻛـﻨـﻢ، ﺟـﺎی ﺧـﻮدم داد ﺑﺰﻧﻢ
ﺗﺮاﻧﻪ ﺳﺮا : ﻳﻐﻤﺎ ﮔﻠﺮوﺋﻲ
|
 |
ashkyar پنج شنبه, 1391/03/25 04:00:09
تواون شام مهتاب کنارم نشستی عجب شاخه گل وار به پایم شکستی.. گذشت روزگاری ازون شام مهتاب ...
|
 |
ashkyar پنج شنبه, 1391/03/25 04:02:04
هنوزم تو شبهات اگه اون ماهو داری من اون ماه دادم به تو یادگاری...
|
 |
ashkyar سه شنبه, 1391/03/30 18:28:48
پر کن پیاله را کین جام آتشین دیری ست ره به حال خرابم نمی برد این جامها که در پی هم می شود تهی دریای آتش است که ریزم به کام خویش
... ... گرداب می رباید و، آبم نمی برد!
من، با سمند سرکش و جادویی شراب تا بی کران عالم پندار رفته ام تا دشت پر ستارۀ اندیشه های گرم تا مرز ناشناخته مرگ و زندگی تا کوچه باغ خاطره های گریز پا تا شهر یادها دیگر شراب هم جز تا کنار بستر خوابم نمی برد!
هان ای عقاب عشق! از اوج قله های مه آلود دور دست پرواز کن به دشت غم انگیز عمر من آنجا ببر مرا که شرابم نمی برد! آن بی ستاره ام که عقابم نمی برد!
در راه زندگی با اینهمه تلاش و تمنا و تشنگی با اینکه ناله می کشم از دل که: آب ... آب! دیگر فریب هم به سرابم نمی برد!
پر کن پیاله را!! فریدون مشیری
|
 |
ashkyar یکشنبه, 1391/04/04 16:26:06
یا بنویسیم روی خاک،رو درخت، رو پر پرنده ،رو ابرا بیا بنویسیم روی برگ،روی آّب،توی دفتر موج،رو دریا بیا بنویسیم که خدا ته قلب آینه است مثل شور فریاد یا نفس تو حصار سینه است با همیشه موندن وقتی که هیچی موندنی نیست اوج هر صدای عاشقه که شکستنی نیست با صدام میام،همه جا تو رو مینویسم روی آینه گریه هام، گونه های خیسم ای که معنی اسم تو آسمون پاکه ریشه صدا، نبض عشق، زیر پوست خاکه
|
 |
ashkyar یکشنبه, 1391/04/04 22:53:42
فدای تو.. بله درسته ایوان جان
|
 |
ashkyar یکشنبه, 1391/04/11 15:59:03
به تو میگم که نشو دیوونه ای دل به تو میگم که نگیر بهونه ای دل من دیگه بچه نمیشم آه... دیگه بازیچه نمیشم من دیگه بچه نمیشم آه... دیگه بازیچه نمیشم به تو میگم عاشقی ثمر نداره واسه تو جز غم و دردسر نداره من دیگه بچه نمیشم آه... دیگه بازیچه نمیشم من دیگه بچه نمیشم آه... دیگه بازیچه نمیشم عقلمو زیر پا گذاشتی رفتی تو منو مبتلا گذاشتی رفتی
به غم زمونه ای دل منو جا گذاشتی رفتی به خدا منو رسوا کردی ای دل همه جا مشتمو وا کردی ای دل فتنه برپا کردی ای دل منو رسوا کردی ای دل
میدونم تو دیگه عاقل نمیشی
تو دیگه برای من دل نمیشی
میدونم تو دیگه عاقل نمیشی
تو دیگه برای من دل نمیشی
|
 |
ashkyar سه شنبه, 1391/04/13 16:12:19
ببین تمام من شدی اوج صدای من شدی بت منی، شکستمت وقتی خدای من شدی
ببین به یک نگاه تو تمام من خراب شد چه کردی با سراب من که قطره قطره آب شد
به ماه بوسه میزنم به کوه تکیه میکنم به من نگاه کن ببین به عشق تو چه میکنم؟
به ماه بوسه میزنم به کوه تکیه میکنم به من نگاه کن ببین به عشق تو چه میکنم؟
منو به دست من بکش به نام من گناه کن اگر من اشتباهتم همیشه اشتباه کن
نگو به من گناه تو به پای من حساب نیست که از تو آرزوی من به جز همین عذاب نیست
هنوز میپرستمت هنوز ماه من تویی هنوز مومنم به این تنها گناه من تویی
به ماه بوسه میزنم به کوه تکییه میکنم به من نگاه کن ببین به عشق تو چه میکنم ؟
به ماه بوسه میزنم به کوه تکییه میکنم به من نگاه کن ببین به عشق تو چه میکنم ؟
|
 |
ashkyar شنبه, 1391/04/31 02:05:58
به بهانه ی خجسته زادروز سیمین بهبهانی
ای رفته ز دل، رفته ز بر، رفته ز خاطر بر من منگر تاب نگاه تو ندارم
... بر من منگر زانکه به جز تلخی اندوه در خاطر از آن چشم سیاه تو ندارم
ای رفته ز دل، راست بگو ! بهر چه امشب با خاطره ها آمده ای باز به سویم؟
گر آمده ای از پی آن دلبر دلخواه من او نیم او مرده و من سایه ی اویم
من او نیم آخر دل من سرد و سیاه است او در دل سودازده از عشق شرر داشت
او در همه جا با همه کس در همه احوال سودای تو را ای بت بی مهر ! به سر داشت
من او نیم این دیده ی من گنگ و خموش است در دیده ی او آن همه گفتار، نهان بود
و آن عشق غم آلوده در آن نرگس شب رنگ مرموزتر از تیرگی شامگهان بود
من او نیم آری، لب من این لب بی رنگ دیری ست که با خنده ای از عشق تو نشکفت
اما به لب او همه دم خنده ی جان بخش مهتاب صفت بر گل شبنم زده می خفت
بر من منگر، تاب نگاه تو ندارم آن کس که تو می خواهیش از من به خدا مرد
او در تن من بود و ندانم که به ناگاه چون دید و چه ها کرد و کجا رفت و چرا مرد
من گور وِی ام، گور وِی ام، بر تن گرمش افسردگی و سردی کافور نهادم
او مرده و در سینه ی من، این دل بی مهر سنگی ست که من بر سر آن گور نهادم
سیمین بهبهانی
|
 |
ashkyar چهارشنبه, 1391/05/18 02:00:51
زندگی راستی چه زود میگذره آدم از فردای خود بی خبره زندگی راستی چه زود میگذره آدم از فردای خود بی خبره گاهی از مدرسه و کیف و کتاب گفتی برام گاهی از شیطونیهای بی حساب گفتی برام گاهی از مردم بی عاطفه نالیدی واسم گاهی از عاشقی و رنج و عذاب گفتی برام زندگی راستی چه زود میگذره آدم از فردای خود بی خبره زندگی راستی چه زود میگذره آدم از فردای خود بی خبره
کاشکی میشد که بخندم همیشه چه کنم دست خودم نیست نمیشه دیگه اون روزهای زیبا نمیاد دیگه اون خنده به لبها نمیاد زندگی راستی چه زود میگذره آدم از فردای خود بی خبره زندگی راستی چه زود میگذره آدم از فردای خود بی خبره
|
 |
ashkyar دوشنبه, 1391/05/23 00:52:24
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد داند که سخت باشد قطع امیدواران
با ساربان بگویید احوال آب چشمم تا بر شتر نبندد محمل به روز باران
بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت گریان چو در قیامت چشم گناهکاران
ای صبح شبنشینان، جانم به طاقت آمد از بس که دیر ماندی چون شام روزهداران
چندین که برشمردم از ماجرای عشقت اندوه دل نگفتم، الا یک از هزاران
«سعدی» به روزگاران مهری نشسته بر دل بیرون نمیتوان کرد اِلّا به روزگاران
چندت کنم حکایت؟ شرح اینقدر کفایت باقی نمیتوان گفت الا به غمگساران
|
 |
ashkyar پنج شنبه, 1391/06/02 15:27:29
سفر یه شعره . سفر یه قصه است سفر رهایی از فصل غصه است با من سفر کن دریا به دریا ساحل به ساحل تا اوج رویا با من سفر کن دریا به دریا ساحل به ساحل تا اوج رویا سفر عبور از مرز تکراره هر جای تازه دنیایی داره پرنده ای باش با بال پرواز پر کن فضا رو با شعر و آواز پرنده ای باش با بال پرواز پر کن فضا رو با شعر و آواز کاشکی تو باشی همسفر من تا بینهایت بال و پر من سفر همیشه همسفر میخواد دل کندن از غم بال و پر میخواد بال و پر میخواد... سفر همیشه همسفر میخواد دل کندن از غم بال و پر میخواد بال و پر میخواد... سفر یه شعره . سفر یه قصه است سفر رهایی از فصل غصه است با من سفر کن دریا به دریا ساحل به ساحل تا اوج رویا با من سفر کن دریا به دریا ساحل به ساحل تا اوج رویا کاشکی تو باشی همسفر من تا بینهایت بال و پر من سفر همیشه همسفر میخواد دل کندن از غم بال و پر میخواد بال و پر میخواد... سفر همیشه همسفر میخواد دل کندن از غم بال و پر میخواد بال و پر میخواد...عاشقم باش
|
 |
ashkyar دوشنبه, 1391/06/06 23:36:27
به بهانه ی فرخنده زادروزش
« کفش می شوم، به پایِ هر پابرهنه ای!» « فانوس می شوم، در شبِ هر رهگذری!»
وجودم را در سه رنگ تجزیه می کنم تا هر رنگم را به رنگی از پرچمِ وطنم آمیخته کُنم: سبزِ نشاطم برای اوّلی سفیدِ آرامشم برای دوّمی و سرخیِ جانم برای سوّمی...
حسین پناهی
|
 |
ashkyar سه شنبه, 1391/06/14 03:07:06
ای جونم، قدمات رو چشمام، بیا و مهمونم شو گرمی خونه م شو ببین پریشونه دلم، بیا آرومم کن
ای جونم، میخوام عطر تنت بپیچه تو خونه م تو که نیستی یه سرگردون دیوونه ام ای جونم بیا که داغونم
ای جونم، عمرم، نفسم، عشقم تویی همه کَسَم آی که چه خوشحالم تو رو دارم ای جونم ای جونم دلیل بودنم، عشقت مثل خون تو تنم آی که چه خوشحالم تو رو دارم ای جونم
ای جونم، خزونم بی تو ابرِ پُرِ بارونم بیا جونم، بیا که قدر بودنت رو میدونم میدونی اگه بگی که می مونی منو به هرچی میخوای میرسونی تو که جونی، بیا بگو که می مونی
ای جونم عمرم نفسم عشقم تویی همه کَسَم آی که چه خوشحالم تو رو دارم ای جونم ای جونم دلیل بودنم، عشقت مثل خون تو تنم آی که چه خوشحالم تو رو دارم ای جونم
ای جونم، من این حس قشنگ رو به تو مدیونم میدونم تا دنیا باشه عاشق تو می مونم میدونم می مونم
ای جونم عمرم نفسم عشقم تویی همه کَسَم، آی که چه خوشحالم تو رو دارم ای جونم ای جونم دلیل بودنم، عشقت مثل خون تو تنم آی که چه خوشحالم تو رو دارم ای جونم...
|
 |
ashkyar سه شنبه, 1391/06/14 03:10:11
والا
خاطره انگیزه نبوده ولی شد:))
|
 |
ashkyar دوشنبه, 1391/06/20 15:50:55
چون صید به دام تو به هر لحظه شکارم ای طرفه نگارم از دوری صیاد دگر تاب ندارم رفتست قرارم چون آهوی گمگشته به هر گوشه دوانم تا دام در آغوش نگیرم نگرانم
از ناوک مژگان چو دو صد تیر پرانی بر دل بنشانی چون پرتو خورشید اگر رو بکشانی وای از شب تارم در بند و گرفتار بر آن سلسله مویم از دیده ره کوی تو با اشک بشویم با حال نزارم با حال نزارم
برخیز که داد از من بیچاره ستانی بنشین که شرر در دل تنگم بنشانی تا آن لب شیرین به سخن باز گشایی خوش جلوه نمایی ای برده امان از دل عشاق کجایی تا سجده گذارم تا سجده گذارم
گر بوی تو را باد به منزل برساند جانم برهاند ور نه ز وجودم اثری هیچ نماند جز گرد و غبارم جز گرد و غبارم
|
 |
ashkyar شنبه, 1391/07/01 00:37:12
کی میتونه جای اسمت, توی شعر من بشینه
توی این مرثیه امشب, جای اسمت نقطه چینه
طرح ساده ی نگات دفتر خاطره هات
مثله سایه روی خاک افتاده
بی تو از گریه پرم لحظه هارو میشمرم
اسمون بی تو پر از فریاده
اسمون بغضتو بشکن اون دیگه برنمیگرده
نفسای گرم شمشاد هم نفس با خاک سرده
اسمون بغضتو بشکن اون دیگه بر نمیگرده
نفسای گرم شمشاد هم نفس با خاک سرده
قاب عکست روبرومه دارم از نفس میفتم
باورم نمیشه اما من برات مرثیه گفتم
اسمون بغضتو بشکن اون دیگه برنمیگرده
نفسای گرم شمشاد هم نفس با خاک سرده
اسمون بغضتو بشکن اون دیگه برنمیگرده
نفسای گرم شمشاد، هم نفس با خاک سرده
|
 |
ashkyar سه شنبه, 1391/07/04 23:54:10
بده دستاتو به من بانوی من تا باورم شه تویه دستایه تو می تونه که روز آخرم شه تو که از هر چی که داشتی واسه من ساده گذشتی سرنوشت تلخمو با عشق رویاییت نوشتی
می دونی با تو پرم از عشقه دوباره می دونی بی تو آسمونم نمی باره دیگه بعد از تو همه حالم و روزم سازمو سوزم معنا نداره وقتی حتی پیشمی دلم برات پر می زنه دلو عقلم یکی میشن به سیم آخر می زنه از تو ممنونم صبوری می کنی خوبو بدم بدم تازه فهمیدم کی ام واسه چی دنیا اومدم...
|
 |
ashkyar پنج شنبه, 1391/07/20 23:31:27
بس که جفا زخار و گل دید دل رمیده ام همچو نسیم از این چمن پای برون کشیده ام شمع طرب زبخت ما آتش خانه سوز شد گشت بلای جان من عشق به جان خریده ام حاصل دور زندگی صحبت آشنا بود تا تو ز من بریده ای من زجهان بریده ام تا به کنار من بودی بود به جا قرار دل رفتی و رفت راحت از خاطر آرمیده ام چون به بهار سر کند لاله زخاک من برون ای گل تازه یاد کن از دل داغدیده ام تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام
رهی معیری
|
 |
ashkyar چهارشنبه, 1391/08/03 00:47:32
درود به ساحل عزیز به نظر من مخاطب این ترانه میتونه معشوقی باشه که بار سفر رو بسته و رفته بدون اینکه بگه چرا! اما این رفتنها شاید گاهی مهم نباشن ، اما چیزی که مهه ؛ چگونه رفتن هستش ، چگونه جدا شدن معشوقت هست که همیشه در بطن وجود آنسان همچون لحظه ای پر از غبار می ماند،واین تنها وحشت مبهمی ست که تا ابد در قلب آدمی ماندگار خواهد ماند.
بیش ازین چیزی ندارم بگم،...:)
|
 |
ashkyar چهارشنبه, 1391/08/03 22:12:35
یک شب که باران شدیدی میبارید پرویز شاپور از شاملو پرسید : چرا اینقدر عجله داری ؟ شاملو گفت : می ترسم به آخرین اتوبوس نرسم . پرویز شاپور گفت : من میرسونمت . شاملو پرسید : مگه ماشین داری ؟ شاپور گفت : نه ! اما چتر دارم
"اما چتر دارم اما چتر دارم اما چتر دارم...
|
 |
ashkyar چهارشنبه, 1391/08/03 22:53:39
مریم جان این چتر با اون چتر فرق میکنه :) البته اگه بخوایم مقایسه ی کلامی بکنیم از دو متن.
|
 |
ashkyar چهارشنبه, 1391/08/03 23:37:20
بله متوجه هستم مریم گلی منم نگفتم شما منظوری داشتین :)) پایدار باشی و شاد
|
 |
ashkyar چهارشنبه, 1391/08/03 23:43:07
درود بر شما مریم گلی عزیز زیبا بود ممنونم :))
|
 |
ashkyar جمعه, 1391/08/19 14:29:48
تو به خاک افتادی کمر عشق شکست ما نشستیم و تماشا کردیم دلم میخواد گریه کنم برای قتلعام گـل ... برای مرگ رازقی دلم میخواد گریه کنم برای نابودی عشق واسه زوال عاشقی وقتی که قلبها و گـلها شکسته و پرپر شدن وقتی که باغچههای عشق سوختن و خاکستر شدن من و تو از گـل کاغذی باغچهای داشتیم توی خواب با خشتهای مقوایی خونه می ساختیم روی آب وقتی که ما تو جشن شب ستاره بارون می شدیم وقتی که پشت سنگر سایهها پنهون می شدیم از نوک بال کفترها خون پریدن می چکید صدای بیداری عشق رو خواب شب خط می کشید دلم می خواد گریه کنم برای قتلعام گـل برای مرگ رازقی دلم می خواد گریه کنم برای نابودی عشق واسه زوال عاشقی از پشت دیوارهای شهر انگار صدای پا میاد آوازخون در به در انگار یه همصدا میخواد ابر سیاه رفتنیه خورشید دوباره در میاد دوباره گـل میده از عاشقها خبر میاد دلم می خواد گریه کنم برای قتلعام گل برای مرگ رازقی دلم می خواد گریه کنم برای نابودی عشق واسه زوال عاشقی
رازقی / ایرج جنتی عطایی
|
 |
ashkyar پنج شنبه, 1391/08/25 01:00:20
قصه منو غم تو قصه گل و تگرگه ترس بی تو زنده بودن ترس لحظه های مرگه ای برای با تو بودن باید از بودن گذشتن سر به بیداری گرفته ذهن خواب آلوده من
همیشه میون قاب خالی درهای بسته طرح اندام قشنگت پاک و رویایی نشسته کاش میشد چشام ببینن طرح اندام تو داره زنده میشه جون میگیره پا توی اتاق میزاره
کاش میشد صدای پاهات بپیچه تو گوش دالون طرف دالون بگرده سر آفتاب گردونامون کاش میشد دوباره باغچه پر گلهای تو باشه غنچه سفید مریم با نوازش تو واشه
کاش میشد اما نمیشه نمیشه بیای دوباره نمیشه دستات تو گلدون گلای مریم بزاره کاش میشد اما نمیشه این مرام روزگاره رفتنت همیشگی بود دیگه برگشتن نداره
|
 |
ashkyar یکشنبه, 1391/08/28 01:41:14
نشد یک لحظه از یادت جدا دل زهی دل آفرین دل مرحبا دل زدستش یک دم آسایش ندارم نمی دانم چه باید کرد با دل هزاران بار منعش کردم از عشق مگر بر گشت از راه خطا دل به چشمانت مرا دل مبتلا کرد فلاکت دل مصیبت دل بلا دل از این دل داد من بستان خدایا ز دستش تا به کی گویم خدادل درون سینه آهی هم ندارم ستمکش دل پریشان دل گدادل به تاری گردنش را بسته زلفت فقیر و عاجز و بی دست و پا دل بشد خاک و ز کویت بر نخیزد زهی ثابت قدم دل با وفا دل ز عقل و دل دگر از من مپرسید چو عشق آمد کجا عقل و کجا دل تو لاهوتی ز دل نالی دل از تو حیا کن یا تو ساکت باش یا دل
|
 |
ashkyar پنج شنبه, 1391/09/02 14:34:20
در هوایت بی قرارم ، بی قرارم روز و شب سر زکویت برندارم ، برندارم روز وشب در هوایت بی قرارم ، بی قرارم روز و شب سر زکویت برندارم ، برندارم روز و شب جان روز و ، جان شب ، ای جان تو انتظارم ، انتظارم روز و شب
زان شبی که وعده کردی روز وصل زان شبی که وعده کردی روز وصل روز و شب را می شمارم روز وشب
ای مهار عاشقان در دست تو ای مهار عاشقان در دست تو در میان این قطارم روز شب در میان این قطارم ، این قطارم روز و شب
در هوایت بی قرارم ، بی قرارم روز و شب سر زکویت برندارم ، برندارم روز وشب در هوایت بی قرارم ، بی قرارم روز و شب سر زکویت برندارم ، برندارم روز و شب جان روز و ، جان شب ، ای جان تو انتظارم ، انتظارم روز و شب
**********
می زنی تو ، می زنی تو ، زخمه ها ، بر می رود ، بر می رود زخمه ها ، بر می رود ، بر می رود تا به گردون زیر و زارم زیرو زارم روز وشب
در هوایت بی قرارم ، بی قرارم روز و شب سر زکویت برندارم ، برندارم روز وشب در هوایت بی قرارم ، بی قرارم روز و شب سر زکویت برندارم ، برندارم روز و شب جان روز و ، جان شب ، ای جان تو انتظارم ، انتظارم روز و شب
**********
روز و شب را همچو خود ، مجنون کنم ، مجنون کنم روز و شب را کی گذارم ، روز و شب ، روز و شب
می زنی تو ، می زنی تو ، زخمه ها ، بر می رود ، بر می رود زخمه ها ، بر می رود ، بر می رود تا به گردون زیر و زارم زیرو زارم روز وشب
در هوایت بی قرارم ، بی قرارم روز و شب سر زکویت برندارم ، برندارم روز وشب در هوایت بی قرارم ، بی قرارم روز و شب سر زکویت برندارم ، برندارم روز و شب جان روز و ، جان شب ، ای جان تو انتظارم ، انتظارم روز و شب
|
 |
ashkyar پنج شنبه, 1391/09/23 22:40:51
هر کی با حقیقته تو دلش محبته هر کی با یه قلب پاک عاشق رفاقته مثل من همیشه تنها میمونه یه غریقه که تو دریا میمونه
خوش به حالت که تو بی محبتی بردی از یاد منو مثل طوفان اومدی گذشتی و دادی بر باد منو تو منو شکستی آفرین به تو با همه نشستی آفرین به تو تو منو شکستی آفرین به تو با همه نشستی آفرین به تو
تو با من عهد و وفا رو بستی و خودتم گسستی آفرین به تو تو با من عهد و وفا رو بستی و خودتم گسستی آفرین به تو
تو هنوز عشق منی، اسیرتم عمر منی، اسیرتم منو کشت این دل غافل یه پریشون دلم، چی کار کنم؟ خون دلم، چیکار کنم؟ مگه آروم میشه این دل؟ چه کنم چشمای تو اشک چشمامو ندیده شور و حال عشق تو از دلم پا نکشیده تا زمونی که پی محبتم، مستحق غمتم من دیوونه که با حقیقتم، مستحق غمتم
خوش به حالت که تو بی محبتی بردی از یاد منو مثل طوفان اومدی گذشتی و دادی بر باد منو
تو با من عهد و وفا رو بستی و خودتم گسستی آفرین به تو تو با من عهد و وفا رو بستی و خودتم گسستی آفرین به تو
|
 |
ashkyar پنج شنبه, 1391/11/12 14:31:54
دلم تنگه برای گریه کردن کجاست مادر ، کجاست گهواره ی من
همون گهواره ای که خاطرم نیست همون امنیت حقیقی و راست همون جایی که شاهزاده ی قصه همیشه دختر فقیرو می خواست
همون شهری که قد خود من بود از این دنیا ولی خیلی بزرگ تر نه ترس سایه بود نه وحشت باد نه من گم می شدم نه یک کبوتر
دلم تنگه برای گریه کردن کجاست مادر، کجاست گهواره ی من
نگو بزرگ شدم نگو که تلخه نگو گریه دیگه به من نمیاد بیا منو ببر نوازشم کن دلم آغوش بی دغدغه می خواد
تو این بستر پاییزی مسموم که هر چی نفس سبزه بریده نمی دونه کسی چه سخته موندن مثل برگ روی شاخه ی تکیده
دلم تنگه برای گریه کردن کجاست مادر ، کجاست گهواره ی من
ببین شکوفه ی دل بستگی هام چقدر آسون تو ذهن باد می میره کجاست اون دست نورانی و معجز بگو بیاد و دستمو بگیره
کجاست مریم ناجی ، مریم پاک چرا به یاد این شکسته تن نیست تو رگبار هراس و بی پناهی چرا دامن سبزش چتر من نیست
دلم تنگه برای گریه کردن کجاست مادر ، کجاست گهواره ی من
|
 |
ashkyar پنج شنبه, 1393/03/22 01:19:59
چرا...
|
 |
ashkyar شنبه, 1393/04/14 15:43:49
دوباره باز خواهم گشت درِ گُلخانهها را بازخواهم کرد
تمام آسمان را آبی پرواز خواهم کرد
تو را در کوچههای کودکی آوازخواهم کرد
تمام قفلها را باز خواهم کرد
از آنجائی که ماندم ناتمام، آغاز خواهم کرد
دوباره باغمان را سبز خواهم ساخت
درخت عشق خواهم کاشت
سیاهی یا سپیدی نه تمام رنگها را دوست خواهم داشت
|
 |
ashkyar شنبه, 1393/07/26 16:43:27
سیمین بری گل پیکری آری
از ماه و گل زیباتری آری
همچون پری افسونگری آری
دیوانه رویت منم چه خواهی دگر از من
سرگشته رویت منم نداری خبر از من
هر شب که مه بر آسمان
گردد عیان دامن کشان
گویم به او راز نهان
که با من چه ها کردی
به جانم جفا کردی
هم جان و هم جانانه ای اما
در دلبری افسانه ای اما
اما ز من بیگانه ای اما
آزرده ام خواهی چرا تو ای نوگل زیبا
افسرده ام خواهی چرا تو ای آفت دلها
عاشق کشی شوخی فسونکاری
شیرین لبی اما دل آزاری
با ما سر جور و جفا داری
می سوزم از هجران تو ، نترسی ز آه من
دست من و دامان تو ، چه باشد گناه من
دارم ز تو نامهربان
شوقی به دل
شوری به جان
می سوزم از سوز نهان
ز جانم چه می خواهی
نگاهی به من گاهی
یارب برس امشب به فریادم
بستان از آن نامهربان دادم
بیداد او برکنده بنیادم
گو ماه من از آسمان دمی چهره بنماید
تا شاهد امید من ز رخ پرده بگشاید
ترانه سرا : ابراهیم صفائی
آهنگساز : زنده یاد جمشید شیبانی
|
 |
ashkyar یکشنبه, 1393/08/25 02:18:14
باز دوباره با نگاهت
این دل من زیر و رو شد
باز سر کلاس قلبم
درس عاشقی شروع شد
دل دوباره زیر و رو شد
با تموم سادگی تو
حرفتو داری میگی تو
میگی عاشقت می مونم
میگم عشق آخریتو
حرفتو داری میگی تو
میدونی حالم این روزا بدتر از همه است
آخه هر کی رسید دل ساده ی من رو شکست
قول بده که تو از پیشم نری
واسه من دیگه عاشقی جاده یک طرفه است
میمیرم بری آخرین دفعه است
پرواز تو قفس شدم بی نفس شدم
دیگه تنها شدم توی دنیا بدون خودم
راستشو بگو این یه بازیه
نکنه همه حرفای تو مثل حرفه همه
صحنه سازیه این یه بازیه
بی هوا نوازشم کن
اشکو و غصه هامو کم کن
با نگاه بی قرارت
باز دوباره عاشقم کن
اشک و غصه هامو کم کن
قلب من بهونه داره
حرف عاشقونه داره
راه دیگه ای نداره
غیر از اینکه باز دوباره
سر رو شونه هات بذاره
میدونی حالم این روزا بدتر از همه است
آخه هر کی رسید دل ساده ی من رو شکست
قول بده که تو از پیشم نری
واسه من دیگه عاشقی جاده یک طرفه است
میمیرم بری آخرین دفعه است
پرواز تو قفس شدم بی نفس شدم
دیگه تنها شدم توی دنیا بدون خودم
راستشو بگو این یه بازیه
نکنه همه حرفای تو مثل حرفه همه
صحنه سازیه این یه بازیه
*با صدای زنده یاد مرتضی پاشایی
|
 |
ashkyar پنج شنبه, 1393/11/30 01:00:07
درود بر شما حنانه عزیز این روز هم به شما مبارک باشه دوست عزیز
مرسی ازینکه این روز رو که این روزها همش درموردش صحبت میشه یادآوری کردین
و هم اینکه یه تشکر ویژه به خاطر اشعاری که اینجا برامون میذارین ؛ اشعاری که از خودتون هستش رو برامون مشخص کنین حنانه جان همیشه منتظر شما نوشته ها و مطالب زیباتون هستیم
شادزی مهرافزون
|
 |
ashkyar شنبه, 1393/12/02 02:29:17
هیچ تنها و غریبی طاقت غربت چشماتو نداره
هرچی دریا رو زمینه قد چشمات
نمی تونه ابر بارونی بیاره
وقتی دلگیری و تنها ، غربت تمام دنیا
از دریچه قشنگ چشم روشنت می باره
نمی تونم غریبه باشم توی آیینه چشمات
تو بذار که من بسوزم مثل شمعی توی شبهات
توی این غروب دلگیر جدایی
توی غربتی که همرنگ چشاته
همیشه غبار اندوه روی گلبرگ لباته
حرفی داری روی لبهات اگه آه سینه سوزه
اگه حرفی از غریبی ، اگه گرمای تموزه
تو بگو به این شکسته قصه های بی کسیتو
اضطراب و نگرانی ، حرفای دلواپسیتو
نمی تونم غریبه باشم توی آیینه چشمات
تو بذار که من بسوزم مثل شمعی توی شبهات
نمی تونم … نمی تونم ...
|
 |
ashkyar چهارشنبه, 1393/12/06 02:28:07
دیگه دنیا واسه من تاریکه
زندگی کوره راهی باریکه
آخر قصه ی من نزدیکه
این منم از همه جا وا مانده
از همه مردم دنیا رانده
رانده و خسته و تنها مانده
ای خدا............ای خدا.............ای خدا............
عشق بی غم توی خونه
خنده های بچه گونه
به دلم شد آرزو
بازی عمرمو باختم
کاخ امیدی که ساختم
عاقبت شد زیر و رو
ای خدا............ای خدا.............ای خدا............
تو بر من ای فلک
بیداد کردی
دل شاد منو ناشاد کردی
شکستی در گلویم
شوق آواز را
نصیبم ناله و فریاد کردی
ای خدا............ای خدا.............ای خدا............
|
 |
ashkyar سه شنبه, 1394/01/04 15:42:16
مرسی حنانه هم شعر استاد مشری زیبا بود هم غزل خانم رجایی
|
 |
ashkyar دوشنبه, 1394/09/09 00:30:45
ای خدا به کی بگم به کی بگم؟
که داره تنهایی آبم می کنه
حیفه من زندونی غم بمونم
غم داره خونه خرابم می کنه
چرا هیچ کس نمی خواد حرفامو باور بکنه
باره این تنهایی رو برام سبک تر بکنه
کی میاد و کِی میاد اون که چشاش
واسه من شبو چراغون بکنه
دست گرمشو تو دستام بذاره
خلوت دستامو ویرون بکنه
چرا هیچ کس نمی خواد حرفامو باور بکنه
بار این تنهایی رو برام سبکتر بکنه
دارم از تنهایی دیوونه می شم
چرا هیچ کس به سراغم نمیاد
نمی خوام دیوونه ی تنها باشم
دیوونه همدم دیوونه می خواد
چرا هیچ کس نمی خواد حرفامو باور بکنه
بار این تنهایی رو برام سبکتر بکنه
دارم از تنهایی دیوونه می شم
چرا هیچ کس به سراغم نمیاد
نمی خوام دیوونه ی تنها باشم
دیوونه همدم دیوونه می خواد
چرا هیچ کس نمی خواد حرفامو باور بکنه
بار این تنهایی رو برام سبک تر بکنه
|
 |
ashkyar پنج شنبه, 1395/12/05 00:28:21
درود بر شما حنانه عزیز
|
|
« نمایش همه نظرات »
|