متن شعر: |
هنوز نرفته ، به بن بست رسیدم !
هنوز مست از اعتراف شیرینت به بهت ناگهانی انکار رسیدم
دلم که در سوز هوایت سوخت ولیکن بگو به من حالا کجا به انتظار هزارمین مرداد بنشینم ؟
تو آن نبودی که گندم زار عطشم سیراب گردانی
بگو ولی حالا به تماشای کدام سراب ؛ کجا به انتظار خوشه چین نیم نگاه مغرور تو بنشینم ؟ !
بند بند جان به تار و پود ریسمان مهر خود تنیدی و حالا من - بال بسته به زنجیر نا مهربانی تو – چگونه به قلّه ی آزادی از حصار تو ، پر گیرم ؟
نگاه خیره ی همیشه مشتاقم در جای جای جان تو گم گشت گفتی که گریه نکن باشد ولی بگو ته مانده های خیس نگاهم را دیگر چگونه از رگت خونت از خاک تشنه ی تن تو برگیرم ؟
یادت هنوز هست که گفتی فقط از آن منی ... ؟ از یاد می برم ! من قانعم ؛ دیگر عذاب واپسین دیدار ، برای زیستنم کافیست ! تنها بگو که سهم خود از انتظار پوچ کدام میعادگاه پس گیرم ؟
روزی دلم را به شکوه قصر دلت میهمان کردی ... حالا که به حقارت کلبه ی تنگ تنهائیم راندی ؛ عجیب دلتنگم ! لااقل مگذار - در وسعت این کویر تهی مانده – به جدال با دیوار خوگیرم !
در عاشقانه شبی ، تاریکی ام از پرتو حضور تو روشن شد هر چند شامگاهم اکنون از آتش دوری تو رنگین است ... - رحمی بکن تا در این شعله های شبانه – ققنوس وار - بمیرم !
با کوله بار غزل به راه عشق قدم نهادم تو آمدی ... تو آمدی امّا به روی واژه واژه ی شوقم پا نهادی ... ! آری دریغ که هنوز نرفته به بن بست رسیدم !
نوروز 84 (17 سالگی)
متأثر از اشعار محمد علی بهمنی |
شاعر: |
کیانا وحدتی |