متن شعر: |
یک اتفاق بود روزی که آمدی و رهگذرانه درگاه را از غربت رهاندی روزی که آمدی و پنجره را در قفس اشک را در عطش و مرا در حس گنجاندی... حالا من ، چگونه این عبور نامکرر را – در وسعت تکرار تنهاییم – غرق کنم ؟ چگونه متن خاطره ات را – حادثه ی سوزان بودنت را – در منظومه ی عظیم بودنم دفن کنم ؟ حالا کدام الهه ی شرق مرا نجات خواهد داد ؟ کدام ترانه ی شفاف مرا به معراج خواهد برد ؟ دگر کدام طراوت ، اکسیر اعتماد را در رگهایم خواهد دواند ؟
ای اتفاق سبز ، ای رهسپار اوج در این دیار بی خروش مانده در قفس بیا دوباره که تنها دریچه ی ماندن گریز شد
ای اشتیاق گمشده ، ای منجی حضور در التهاب وحشت شب های بی نفس بیا دوباره که « صبر ستاره » لبریز شد !
فروردین83 |
شاعر: |
کیانا وحدتی |