متن شعر: |
بزرگ بود و از اهالی امروز بود و با تمام افق های باز نسبت داشت و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید صداش به شکل حزن پریشانی واقعیت بود و پلک هاش مسیر نبض عناصر را به ما نشان داد و دستهاش هوای صاف سخاوت را ورق زد و مهربانی را به سمت ما کوچاند. به شکل خلوت خود بود و عاشقانه ترین انحنای وقت خودش را برای آینه تفسیر کرد و او به شیوه ی باران پر از طراوت تکرار بود و او به سبک درخت میان عافیت نور منتشر می شد همیشه کودکی باد را صدا می کرد همیشه رشته ی صحبت را به چفت آب گره می زد برای ما ، یک شب سجود سبز محبت را چنان صریح ادا کرد که ما به عاطفه ی سطح خاک دست کشیدیم و مثل لهجه ی یک سطل آب تازه شدیم و بارها دیدیم که با چقدر سبد برای چیدن یک خوشه ی بشارت رفت ولی نشد که روبروی وضوح کبوتران بنشیند و رفت تا لب هیچ و پشت حوصله ی نور ها دراز کشید و هیچ فکر نکرد که ما میان پریشانی تلفظ در ها برای خوردن یک سیب چقدر تنها ماندیم.
|
شاعر: |
سهراب سپهری |