متن شعر: |
گلوی خیس باغچه ، لب های خشک درخت ، حضور بی امان آبدزدک ها را فریاد می زند آب را دزدیده اند از جویبار کنار خانه ها آب را به مرداب های گندیده ی خانه های خود برده اند تا لبی تر نشود و گلویی تازه مرداب ها تاب آب های زلال و گوارا را ندارند .با لجن مانوس ترند ماهی های لجن خوار گرسنه می مانند اگر آب ها زلال باشند آب ها را گل می کنند تا کفترها ی آن فرودست آب نخورند تا در آبادی کوزه ای پرنشود تا سپیدارها اندوه دلی را فرو نشویند و دست درویشی نان خشکیده در آب فرو نکند مردم بالادست دیگر دلشان صفایی ندارد مردم بالادست جای پای خدا را پاک کرده اند مردم بالادست پهنای کلامشان تاریک است شقایق ها را پرپر می کنند کوچه باغ هاشان پر از هجوم طوفان بلا و نیستی است مردمان سر رود آب را گل کردند آب را دزدیدند تا روی کریه و ز شت آلودشان در آب زلال دیده نشود مردمان سر رود آب را گل کردند ما اما آب را گل نکنیم آب را صاف کنیم
|
شاعر: |
ط . ورامینی |