شرح: |
کاریکلماتور
۱ـ قلم خسیس هیچ گاه زیبا نمی نویسد.
۲ـ برای شکستن سرم نانم را آجر کرد .
۳ـ آدمهای فقیر نه مشت دارند نه پشت .
۴ـ برای باز شدن اشتهایش کلید ساز آورد .
۵ـ به افکار بیدارم قرص خواب دادند.
۶ـ با آنکه شغلش حسابدار بود ، ولی نتوانست آن دنیا حساب پس بدهد.
۷ـ بعضی ها تا یک قدمی کار میروند اما سر کار نمی روند.
۸ـ اگر خودتان را به آن راه زدید ، مواظب باشید گم نشوید.
۹ـ در فوتبال هیچ کس کاری از دستش بر نمیآید ، بجز دروازه بان.
۱۰ـ در بر خورد با آدمهای بی حال ، حالم گرفته می شود .
۱۱ـ دل خیلی ها به اندازه حرفهایشان بزرگ نیست .
۱۲ـ زیادی رفته بود تو فکر ، با طناب بیرونش آوردند .
۱۳ـ میخ مدعی شد که از من تو سری خورتر وجود ندارد.
۱۴ـ شوک هنگام تولدم ، تا دو سال مانع سخن گفتنم شد.
۱۵ـ قبل از عقد دنبال جراح متخصصی بود که سرنوشتشان را پیوند زند.
۱۶ـ بعضی ها را از سر راه برمی دارند و بعضی ها را سر راه می گذارند.
۱۷ـ افکارم را با سکوت زندانی نمودم .
۱۸ـ گاهی خودم را در لحظه ای از زمان جا می گذارم.
۱۹ـ چون از کلمات کاری ساخته نبود ، کاریکلماتور متولد شد .
۲۰ـ بعضی از آدمهای پر حرف ، حروف نشخوار می کنند.
ماهنامه صنعت و کار آفرینی شماره ۳۵ اسفند ۸۷ http://parazit.blogfa.com/
|