کیانا وحدتی
راهنمای سایت
صفحه اصلی تالار گفت و گوزبان و ادبیاتموسیقی ایرانیکتابخانه کیانافیلم/کارتونمعماریاخبار و دانستنیهاپزشکی و سلامتبیداری معنویفرهنگ لغتدرباره کیاناورود
<<بعدیقبلی>>


کیانا وحدتی
... پس از تو هجوم گریه و درنگ بغض زمان پس از تو درغبار غروب ، شکست انحنای افق پس از تو...

جزئیات بیشتر...




بهشت در روح انسان
در بین شاگردان شیوانا زوج جوانی بودند که چهره ای فوق العاده شفاف و...

جزئیات بیشتر...


حکایتی از سقراط
« 4742 بازدید »


تصویر
شرح: روزی سقراط، مردی را دید که ناراحت و متاثر است. علت ناراحتیش را پرسید، پاسخ داد: در راه که میآمدم یکی از آشنایان را دیدم. سلام کردم جواب نداد و با بیاعتنایی از من گذشت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم. سقراط گفت: چرا رنجیدی؟ مرد با تعجب گفت: چنین رفتاری ناراحتکننده است. سقراط پرسید: اگر در راه کسی را میدیدی که به زمین افتاده و از درد و بیماری به خود میپیچد، آیا از دست او رنجیده میشدی؟ مرد گفت: خیر، آدم که از بیمار بودن کسی دلخور نمیشود. مرد جواب داد: به جای دلخوری، احساس دلسوزی و شفقت و سعی میکردم طبیب یا دارویی به او برسانم. سقراط گفت: آیا انسان تنها جسمش بیمار میشود؟ و آیا کسی که رفتارش نادرست است، روانش بیمار نیست؟ بیماری فکر و روان نامش "غفلت" است. باید به جای دلخوری و رنجش، نسبت به کسی که بدی میکند و غافل است، کمک کرد و به او طبیب روح و داروی جان رساند. پس از دست هیچکس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده و بدان که هر وقت کسی بدی میکند، در آن لحظه بیمار است.
دسته: حکایات دینی و معنوی

تهیه کننده سند: alireza

نظرات بازدید کنندگان (1 نظر)    

آپارتمان A4A: طراحی سئو