شان نزول: |
هنگامی که ذونواس، پادشاه یمن، موسوم به حنیفة بن عالم را به قتل رساند و به دستیاری بزرگان کشور بر مسند سلطنت قرار گرفت، چون پیرو آیین موسی بود، در مقام آزار و کشتار امت مسیح برآمد. وی ظلم و شکنجه را به جایی رساند که سرانجام، پادشاه حبشه که مسیحی بود، درصدد رویارویی برآمد و یکی از سرداران نامی خود، به نام اریاط را با هفتاد هزار سپاه به کشور یمن اعزام کرد. در جنگ بین این دو، ذونواس شکست خورد و اریاط زمام امور یمن را در دست گرفت. دیرزمانی از امارت اریاط نگذشت که یکی از سرداران سپاه او، موسوم به ابرهه که نسبت به وی حسادت میکرد، لشکری فراهم آورد و متوجه صنعا، پایتخت یمن شد. از آنجا که اریاط مردی سلحشور و شجاع بود و ابرهه یارای مقابله با او را نداشت، به غلام خود غنوده دستور داد که در میدان کارزار او را به جنگ و جدال مشغول دارد، تا وی از پشت به او حمله کند و او را از بین ببرد. زمانی که ابرهه و اریاط مقابل هم قرار گرفتند، اریاط با شمشیر چنان بر فرق ابرهه نواخت که تا نزدیک ابروی وی شکافی عظیم برداشت. در همین هنگام، غنوده نامردانه اریاط را از پشت خنجر زد و به قتل رسانید. سرانجام، ابرهه به علت این حیله و خیانت، در واقعه عام الفیل و حمله به مکه شکست خورد و بنابر آیههای قرآن: «از جانب خداوند، پرندگانی از سوی دریا فرا رسیدند و با سنگریزههایی که به منقار داشتند، به لشکریان ابرهه هجوم بردند و آنها را هلاک کردند». غنوده نیز به سرنوشت شومی دچار شد و به وضع فجیعی به قتل رسید. اندیشمند بزرگ اسلام، حضرت علی علیهالسلام در این زمینه میفرماید: «چیزی سختتر و مهمتر از دشمنی پنهانی ندیدم».
|
ترجمه فارسی: |
منافقان همواره در لباس دوستی جلوه میکنند و زمانی که اعتماد طرف مقابل را جلب کردند، در فرصت مناسب، از پشت خنجر میزنند و آدمی را از پای درمیآورند. افراد منافق به گفته تاریخ، هرگز روی خوش ندیدهاند و اگر هم چند صباحی از باده غرور و خیانت سرمست باشند، دیری نمیپاید که آن شهد گذرا، به زهری جانکاه و جانگداز مبدل میشود. |