شرح: |
تا بر سر کوی دوست رفتیم و مکان کردیم دل از همه ببریدیم ترک دل و جان کردیم از جلوه ی روی او بتها همه بشکستند تعبیر وجودش را تفسیر جهان کردیم هر بارقه ی عشقش در ما متجلی شد از غیر رها گشتیم، در خویش فغان کردیم او آینه ی عالم ، عالم همه محو او در دایره ی غفلت ، قامت چو کمان کردیم با قدرت عشق او هر سنگ شود ابی بگشود دری را که ما مهر و نشان کردیم حنانه دمی با دوست بنشین و عطایش بین بخشید خطایی را کز خلق نهان کردیم |