 تصویر |
موضوع: |
داستان |
نویسنده: |
روح انگیز شریفیان |
ناشر: |
انتشارات مروارید |
سال انتشار: |
1391-چاپ دهم |
سایر آثار نویسنده: |
دست های بسته ،روزی که هزاربار عاشق شدم ،کارت پستال |
معرفی کتاب: |
بازاندیشی روانشناسانهی آوارگی و نیاز به پیوندیابی با ریشه ها ، محور اصلی رمان است. زن به همراه همسر جوان، تحصیلکرده و اروپاییمنشش رهسپار غربت میشود. به امریکا میروند و در تمام کافههای اروپا قهوه مینوشند. مدام در سفرند. و حالا بعد از سی سال که دیواری از روزنامه آنها را از هم جدا کرده زن به دنبال هویت گمشده خویش است. حتی اسامی متعدد زن هم نمادی از سردرگمی اوست. او هیچگاه نمیداند خود را با کدام نام معرفی کند. برای مادرش شیرین برای پدرش شورا برای خاله ماهش و رستم شوشا برای شوهرش شوریده و در شناسنامه پرتو است. اما برای خودش... هنوز شاید ناشناخته باشد.
...در طی این سفر طولانی به مقصد نامعلوم تمام زندگی و خاطرات گذشته خود را مرور میکند. رُستم اما روستازاده ای است که از کودکی به خانه پدربزرگ مادری شورا آورده شده تا کار کند. رُستم تنها همبازی دوران بچگی و دوست متفاهم زن است؛ «تو یک بچه بهشتی بودی که برای من از بهشت فرستادهشدهبودی»، همچنین جایی خطاب به رستم میگوید «تو تمام هستیام بودی، وطنم بودی». داستان پر است از این نوع گفتههای درونی پراکنده با مخاطب رُستم ... رُستم در نظر شورا خیلی ارزشمند است و شخصیتش در عین سادگی برای خواننده مرموز و دست نیافتنی و اسطوره باقی میماند. حتی مرگ رُستم هم معمایی حل نشدهاست؛ «هر مرگی داستانی دارد جز مرگ تو. دیگران در گفتن داستان مرگ بسیار دست و دلبازند. اما برای من مرگ تو داستانی ندارد...» |
در کتابخانه کیانا موجود است: |
بلی |